بخش ۱۷ - فی فضیلته علیهالسلام علی جبرئیل و سائر الانبیاء علیهمالسلام
شب معراج چون به حضرت رفت
با هزاران جلال و عزّت رفت
چون به رفرف رسید روح امین
جُست فرقت ز مصطفای گزین
جبرئیل از مقام معلومش
باز گشت و بماند محرومش
گفت شاها کنون تو خود بخرام
که مرا بیش از این نماند مقام
پیش از این گر بیایم انگشتی
یا بر این روی آورم پشتی
همچو انگشت سوخته سر و پشت
گرددم پا و پنجه و انگشت
جبرئیل این سخن روایت کرد
با ملائک همین حکایت کرد
گفت نز عجز بازگشتم من
یا بگرد نیاز گشتم من
مصطفی را صفا و قرب کرام
بر درِ ذوالجلال و الاکرام
چون ز کونین به در نهاد قدم
حدثان را بماند و ماند قدم
تا سفر بود در حدث ما را
مشکلش بود در عبث ما را
سائل او بود و من ورا مسؤول
هر دو همواره حامل و محمول
او ز من حالها همی پرسید
من همی شرح دادم آنچه بدید
چون قدم بر نهاد بر کونین
مر مرا گشت دوخته عینین
گفتم ار زین سپس سؤال کند
هرچه گوید مرا زوال کند
حدثان را جواب آسان بود
لیک جان از قدم هراسان بود
بیخبر بودم از حدیث قدم
گشت ما را ضعیف پر و قدم
بیش از آنم نماند تاب جواب
گشت از آن حال و کار من در تاب
او برفت و بدید آنچه بدید
گفت با حق سخن جواب شنید
من ز نادیده و ندانسته
باز ماندم شدم زبان بسته
بیش از آن مر مرا مجال نماند
حدثان را زبان قال نماند
زین سبب قاصر آمدم زان راه
که نبودم ز حال راه آگاه
مر مرا تا به خلق راه نمود
چون گذشتم ز خلق راه نبود
زان مقامی که من بماندم پس
نرسد هیچ وهم و خاطر کس
چون گه رفتنش فراز آمد
به سوی حضرتش نیاز آمد
طوطی جانش چون قفس بشکست
رفت و بر فرق جبرئیل نشست
زانکه در پیش داشت راه نهفت
زان همی الرفیق الاعلی گفت
بود مشتاق حضرت خلوت
سیر بود از سرای پر آفت
جان دین بر پرید جسمی ماند
معنی شرع رفت و اسمی ماند
چون بپرداخت شخص نورانی
جسم او باز شد به جسمانی
جسم در راه پر خلل کوشد
اسم در قسم لم یزل کوشد
هرکجا او شراب دین پالود
پسر بوقحافه قحفش بود
جان او با دلش به علّیّین
تن او با تنش رفیق و قرین
روز و شب سال و ماه در همه کار
ثانی اثنین اذ هما فیالغار
بوده خود با رسول پیش از پیک
صدق صدیق را سلام علیک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در شب معراج، پیامبر با جلال و عظمت به پیشگاه خداوند رفت. وقتی جبرئیل به مقام خود رسید، از نزدیکی پیامبر فاصله گرفت و اعلام کرد که دیگر نمیتواند پیش برود. او از عجز و ناتوانی خود صحبت کرد و تاکید کرد که مقام پیامبر و نزدیکی او به خداوند برتر از مقام اوست.
در این سفر، پیامبر هر چه دید، برای جبرئیل نقل کرد و جبرئیل نیز متوجه شد که او به مقامهای بالاتر دست یافته است. پیامبر در این سفر با وجود ترس از ناشناختهها، به سوی خداوند حرکت کرد و در نهایت به مقامهایی دست یافت که حتی تصور آن برای دیگران ممکن نبود.
در این حین، ارتباط روحانی و معنوی پیامبر با خداوند برقرار شد و جسم او در این مسیر، فقط یک وسیله ظاهری باقی ماند. جبرئیل در این سفر همراه او بود و از روحانیات باخبر شد. در نهایت، پیامبر و جبرئیل به مقامهای بلند معنوی رسیدند و متوجه شدند که حقیقت دین در این سفر نهفته است.
هوش مصنوعی: در شب معراج، حضرت با شکوه و عظمت فراوان به آسمانها صعود کرد.
هوش مصنوعی: وقتی به جایی خاص و باارزش رسید، روح پاک و مطمئن از جدایی از پیامبر انتخابشده احساس نزدیکی و دلغششی کرد.
هوش مصنوعی: جبرئیل از جایگاه مشخص خود بازگشت و از چیزی که باید بهرهمند میشد، محروم ماند.
هوش مصنوعی: پادشاه، اکنون تو خود باید حرکت کنی، زیرا دیگر برای من جای ماندن نیست.
هوش مصنوعی: اگر قبل از این بیایم، انگشت اشارهای وجود دارد یا بر این سمت، میتوانم پشتی تکیه دهم.
هوش مصنوعی: همانطور که انگشت سوخته است، من هم تمام وجودم را دچار درد و رنج کردهام و به نوعی درگیر مشکلات و سختیهایم.
هوش مصنوعی: جبرئیل این کلام را نقل کرد و همین داستان را برای فرشتگان نیز بیان کرد.
هوش مصنوعی: گفت که من به حالت ناتوانی برنگشتم یا برای طلب و خواستهام به جستجو پرداختم.
هوش مصنوعی: مصطفی در نزد خداوند متعال و محترم، دارای مقام و منزلتی ویژه و مورد احترام است.
هوش مصنوعی: زمانی که قدم از عالم وجود بیرون گذاشت، وقایع و تجارب گذشته باقی ماند و آن قدم همچنان به جا ماند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سفر وجود داشت، در جریان ما مسائلی پیش میآمد که حل آنها برای ما دشوار بود و باعث اتلاف وقت ما میشد.
هوش مصنوعی: سوالی که از او پرسیده میشود، به عهده من است و هر دو نفر همواره در حال رفت و آمد و تعامل با یکدیگر هستیم.
هوش مصنوعی: او از من حال و روزم را میپرسید و من هم آنچه را که دیدهام برایش توضیح میدادم.
هوش مصنوعی: زمانی که او پا بر زمین گذاشت، تمام وجودم به او مشغول شد و به او خیره شدم.
هوش مصنوعی: گفتم اگر بعد از این سؤال کند، هر چه بگوید موجب فساد و نابودی من خواهد شد.
هوش مصنوعی: جواب سادهای برای مشکلات بود، اما دل از قدمها میترسید.
هوش مصنوعی: من از داستان و پیوند قدمهایمان بیخبر بودم که باعث شده است ما ضعیف و کمقدرت شویم.
هوش مصنوعی: من دیگر تحمل پاسخ دادن به این وضعیت و کارها را ندارم؛ بیش از این نمیتوانم ادامه دهم.
هوش مصنوعی: او رفت و چیزی را که باید میدید، مشاهده کرد و پس از آن با خداوند سخن گفت و پاسخ دریافت کرد.
هوش مصنوعی: من به خاطر نادانی و نادیده گرفتن مسائل، در سکوت و بینهایت محدودیت باقی ماندم.
هوش مصنوعی: مقام و موقعیت من دیگر به حدی نرسیده که بتوانم بیشتر از این صحبت کنم و حوادثی که رخ داده، دیگر زبان گفتن ندارند.
هوش مصنوعی: به همین دلیل نتوانستم به آن راه بروم، چون از وضعیت آن مسیر اطلاعات کافی نداشتم.
هوش مصنوعی: من را تا زمانیکه مردم را دیدم و با آنها مواجه شدم، راهی نشان دادی، ولی وقتی از آنها گذشتم، دیگر راهی وجود نداشت.
هوش مصنوعی: از آن جایگاهی که من در آن قرار دارم، هیچ فکر و یادآوری از هیچکس نمیتواند به آن برسد.
هوش مصنوعی: وقتی زمان رفتن او رسید، انسان به سوی حضرتش نیاز و درخواست میکند.
هوش مصنوعی: طوطی جان وقتی از قفس آزادی یافت، به آسمان پرواز کرد و در بالای جبرئیل نشست.
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه در اینجا راه مخفیای وجود داشت، به همین خاطر به رفیق برتر اشاره کرد.
هوش مصنوعی: در دلش شوق و longing به جایی دارد که آرامش و سکوت وجود دارد، اما در عین حال، از محیط شلوغ و پر سر و صدا دور است.
هوش مصنوعی: روح ایمان پرواز کرد، اما تنها جسمی باقی ماند. اصول دین و معانی واقعی رخت بربستند و تنها نامهایی از آنها باقی ماند.
هوش مصنوعی: وقتی که فردی با نور و پاکی خود به دیگران کمک میکند و اثر مثبتی بر روی آنها میگذارد، در واقع در وجود آنها تغییر و تحولی ایجاد میشود که به آنها امکان میدهد به صورت واقعی و عینی خود را نمایان کنند.
هوش مصنوعی: بدن در مسیر دشوار تلاش میکند، در حالی که نام همیشه و به طور مداوم کوشش میکند.
هوش مصنوعی: هرجا که او به حقیقت و جذبههای معنوی رسیده، پسر بوقحافه هم در آنجا حضور دارد.
هوش مصنوعی: روح او با دلش در دست خداوند است و بدنی که دارد، همراه و همدم اوست.
هوش مصنوعی: روز و شب، سال و ماه، در تمام کارها و امور، تنها دو لحظه و دو قطعه از زمان در کنار هم هستند.
هوش مصنوعی: من پیش از اینکه پیامبر راستگو خبر بیاورد، به خود آن حضرت سلام کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.