نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴ - تازه کردن داستان و یاد دوستان
مگر دولت شه کند یاریی
درآرد به من تازه گفتاریی
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۳ - جهانگردی اسکندر با دعوی پیغمبری
سکندر چو دید آن چنان زاریی
وزانسان برایشان ستمکاریی
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاکدین
نه کسی را از زر تو یاریی
نه ترا هم نیز برخورداریی
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » راهبینی که از دست کسی شربت نمیخورد
گر ترا رنجی رسد گر زاریی
آن ز عز تست نه از خواریی
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خواجهای که از غلامش خواست او را برای نماز بیدار کند
گر ترا دردیستی بیداریی
روز و شب در کار نه بیکاریی
عطار » منطقالطیر » بیان وادی استغنا » گفتار پیری مستغنی
من نه عزت خواهم و نه خواریی
کاش در عجز خودم بگذاریی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۳
بویی ز گردون میرسد با پرسش و دلداریی
از دام تن وا میرهد هر خسته دل اشکاریی
هر مرغ صدپر میشود سوی ثریا میپرد
هر کوه و لنگر زین صلا دارد دگر رهواریی
مرغان ابراهیم بین با پاره پاره گشتگی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۵
یاور من توی بکن بهر خدای یاریی
نیست تو را ضعیفتر از دل من شکاریی
نای برای من کند در شب و روز نالهای
چنگ برای من کند با غم و سوز زاریی
کی بفشاردی مرا دست غمی و غصهای
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۴ - مناجات
که شما یارید با ما یاریی
جانب مایید جانب داریی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۷ - حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعدهٔ معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت
این ز بسیاری نیابد خواریی
خوار که بود تنپرستی ناریی
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۸
شبها من و کنج غمی، شمعام کند غمخوارئی
اشک روان و سوز دل، جان کندنی و زارئی
از چیست اشک سرخ من، گر نیست خون دل روان
رخسار من زرد از چه شد، گر نیست شب بیدارئی
تا دور ماندم از درش، تلخ است بر من زندگی
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶۰
آه که از ره کرم یار نکرد یارئی
سوختم از غم و نشد رنجه بغمگسارئی
بر سر صید خود مرا کشت و نگاه هم نکرد
لایق صید خسروی نیست چو من شکارئی
چاره کار عاشقان زاری و زور و زر بود
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۳ - آغاز داستان
چنین خواندم از خط ابیارئی
که میخواندی نوبتی عارئی
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۶۹ - حکایت آن اعرابی اشتر گم کرده که میگفت کاشکی من نیز با اشتر خویش گم گشتمی تا هر که وی را یافتی مرا نیز با وی یافتی
از سبکباری شتر چون یاریی
دید کرد آغاز خوش رفتاریی
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۲۵ - خردنامه بقراط
بدان شوخ دارد گرفتاریی
جز این نبودش هیچ بیماریی
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴
کافرم گر از تو باور باشدم غمخواریی
آزمند التفاتم کرده ذوق خواریی
از کنار دجله آتشخانه چندان دور نیست
کشتی ما بر شکستن زد درستان یاریی
شاد باش ای غم ز بیم مرگم ایمن ساختی
[...]