کافرم گر از تو باور باشدم غمخواریی
آزمند التفاتم کرده ذوق خواریی
از کنار دجله آتشخانه چندان دور نیست
کشتی ما بر شکستن زد درستان یاریی
شاد باش ای غم ز بیم مرگم ایمن ساختی
گشت صرف زندگانی، بود گر دشواریی
رشک نبود گر خدنگت جانب دشمن گرفت
در دم ساطور پنهانست زخم کاریی
برق از قهرت کباب بی محابا سوزیی
مرگ از لطفت هلاک دردمند آزاریی
با خرد گفتم چه باشد مرگ بعد از زندگی
گفت: هی خواب گرانی از پس بیداریی
ای دل از مطلب گذشتم دستگاهت را چه شد؟
شیونی، شوری، فغانی، اضطراری، زاریی
دارد انداز تسلسل در ضمیرم شوق دوست
همچو رقص ناله در کام و لب زنهاریی
دل نفس دزدید و خون گردید بخت چشم بین
کش به لعل و در توانگر کرده دزدافشاریی
زله بردار ظهوری باش غالب بحث چیست؟
در سخن درویشیی باید نه دکانداریی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.