پراندیشه باشید و یاری کنید

به مرگ پدر سوگواری کنید

بگردنکشان گفت یاری کنید

برین دشمنان کامگاری کنید

خورشها فرستید و یاری کنید

چه برما همی کامگاری کنید

مرا اندرین کار یاری کنید

برین بی‌وفا کامگاری کنید

یک امروز در جنگ یاری کنید

برین دشمنان کامگاری کنید

مرا اندر این سوگ یاری کنید

همه تن به تن سوگواری کنید

مرا اندرین کار یاری کنید

به جنگ اندرون پای داری کنید

همی گفت: یا قوم یاری کنید

به من بر بگریید و زاری کنید!

برایشان نباید که خواری کنید

همه خوبی و سازگاری کنید

گفت او با یکدگر یاری کنید

خود بهم عهد و وفاداری کنید

امشب ای یاران من یاری کنید

تا سحر با من جگرخواری کنید

مرا در سه تدبیر یاری کنید

درین هر سه کار استواری کنید

به یاران خود گفت یاری کنید

چو مرغان بر این سرو زاری کنید

ای دوستان ای دوستان آخر مرا یاری کنید

افتاده ام در بحر غم یکباره غمخواری کنید

بر آشنایان این جفا هرگز روا دارد کسی

بیگانگی آخر چرا با ما وفاداری کنید

من بیکسی بیچاره ام در بحر غم مستغرقم

[...]

کی کسان من کنون با بی‌کسان یاری کنید

طفل مادر مرده را نیکو نگهداری کنید

آن که خونش می‌خورد حالا غم بی‌مادری

گه گهش چون مادران از لطف غمخواری کنید

مرگ مادر بر دل طفلان بود بار گران

[...]

دل بجوش آمد، حریفان وقت شد زاری کنید؛

خاک رنگت خون گرفت، از دیده خونباری کنید

بر مزار کشتگان خاک خونخوار از دریغ

لب فرو بندید و شکر حضرت باری کنید

تا دهید اندام خون آلودشان را شست و شو

[...]

جمله تان شهزاده را یاری کنید

قلعه ی دل را نگهداری کنید

آری ای کافردلان زاری کنید

خاک بر سر زین تبه کاری کنید

زین به معبودانتان یاری کنید

گر کنید این داد دینداری کنید

به جمازه ی شب سواری کنید

تن و جان خود را حصاری کنید