گنجور

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷

 

در ظلم به قول هیچ کس کار مکن

با خلق به خُلق گوی و آزار مکن

فردا گویی: من چه کنم؟ او می گفت:

این از تو بنشوند، زنهار مکن!

باباافضل کاشانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۲

 

تا بتوانی به طبع خود کار مکن

البته رفیق بد به خود یار مکن

دانی که رفیق بد که را می گویم

نفس تو به قول نفس تو کار مکن

اوحدالدین کرمانی
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - حکایت

 

جهل بر علم اختیار مکن

پود مگذار و قصد تار مکن

همام تبریزی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۴۵ - در حالات زنان بد

 

راز خود بر زن آشکار مکن

خانه را بر زنان حصار مکن

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۲ - حکایت

 

خویشتن را به جهل خوار مکن

دست با دیو در کنار مکن

اوحدی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

جانا به شب وصال پیکار مکن

بر پشت دلم بیش ز غم بار مکن

تو مردمک چشم جهان بین منی

از روی کرم میل به آزار مکن

جهان ملک خاتون
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۹

 

پیاده سوی چمن سرو من گذار مکن

به سبزه و سمن آن پای را فگار مکن

به خون نشست گل از رشک سبزه بهر خدا

که پا برهنه دگر گشت جویبار مکن

گل است آن کف پا گل به پیش او خاری

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳۱

 

از پند رفیق مهربان عار مکن

بشنو سخن و تندی بسیار مکن

گر سود تو گفت کار میکن سخنش

ور سود ندارت بر آن کار مکن

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

ای دل از کار عشق عار مکن

عشق تا هست هیچ کار مکن

نیست انکار عشق را یمنی

مکن این کار زینهار مکن

تا ترا عشق و عاشقی باشد

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۴۲

 

فضیلت نسب و اصل خارج ذاتست

بفضل غیر خود ای سفله افتخار مکن

بانتساب سلاطین و خدمت امرا

که زایلست مزن تکیه اعتبار مکن

بصنعتی که درو هست شرط صحت دست

[...]

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸

 

گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن

گفت اگر یار مکنی شکوه ز آزار مکن

گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید

گفت از من بشنو گوش باغیار مکن

گفتم از درد دل خویش به جانم چه کنم

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۱

 

ز باده توبه در ایام نوبهار مکن

به اختیار پشیمانی اختیار مکن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴۳

 

ز باده توبه در ایام نوبهار مکن

به اختیار، پشیمانی اختیار مکن

به استخاره اگر توبه کرده ای زاهد

به استخاره دگر زینهار کار مکن

وصال ساغر و مینا قران سعدین است

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۱

 

برافکن پرده و از عکس آن رونوبهارم کن

درآ در جلوه و از داغ حسرت لاله‌زارم کن

شرم چون کشتة ناز تو بهر خونبهای من

زمین جلوه‌گاه خویش را وقف مزارم کن

ز لطف آشکارت قدر من پوشیده می‌ماند

[...]

فیاض لاهیجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۶

 

چو گل شکفت دگر توبه اختیار مکن

بگیر ساغر و خون در دل بهار مکن

اگر به دست تو می گویی اختیاری نیست

تو هم برای خدا جبر اختیار مکن

جویای تبریزی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

عاشقان را به جفا خوار مکن

مکن ای شوخ جفا کار مکن

زهر در ساغر احباب مریز

می به پیمانه ی اغیار مکن

کار اغیار به یکبار مساز

[...]

رفیق اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶

 

یارب از هر چه جز تو بیزارم کن

بی مونس و بی رفیق و بی یارم کن

اول از خویش بی خبر ساز مرا

وانگاه ز خویشتن خبردارم کن

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۹

 

ناصح این روی ببین منع من از یار مکن

ور دل از کف ندهی عیب خود اظهار مکن

نشاط اصفهانی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت سی و دوم - جزع و بی تابی

 

گفتمش این قدر آزار دل زار مکن

گفت اگر یار منی شکوه ز آزار مکن

گفتم از درد دل خویش به جانم چه کنم

گفت تا جان بودت درد دل اظهار مکن

ملا احمد نراقی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۹ - نشاط اصفهانی

 

یارب ز هر آنچه جز تو بیزارم کن

بی مونس و بی رفیق و بی یارم کن

اول از خویش بی خبر ساز مرا

وانگاه ز خویشتن خبردارم کن

رضاقلی خان هدایت
 
 
۱
۲