گنجور

 
رفیق اصفهانی

به عمر خضر جدا از تو نیستم خرسند

که پیش روی تو مردن هزار بهتر ازین

سگ تو یار من و کوی تو دیار من است

چه یار بهتر ازین و دیار بهتر ازین

ز مهر و مه شب و روزم چه سود بی تو که هست

شب سیه به ازین روز تار بهتر ازین

مرا که صید توام پاس دار بهتر ازین

که در کمند نیفتد شکار بهتر ازین

سواره می روی و خلق می نمایندت

بیکدگر که نباشد سوار بهتر ازین

به بزم وصلم و از رشک غیر می گویم

که درد هجر و غم انتظار بهتر ازین

رفیق شهر پر و شهریار پر دیدم

نه شهر دیدم و نه شهریار بهتر ازین

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode