اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
»
شمارهٔ ۴۲
تا بتوانی به طبع خود کار مکن
البته رفیق بد به خود یار مکن
دانی که رفیق بد که را می گویم
نفس تو به قول نفس تو کار مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ظلم به قول هیچ کس کار مکن
با خلق به خُلق گوی و آزار مکن
فردا گویی: من چه کنم؟ او می گفت:
این از تو بنشوند، زنهار مکن!
جانا به شب وصال پیکار مکن
بر پشت دلم بیش ز غم بار مکن
تو مردمک چشم جهان بین منی
از روی کرم میل به آزار مکن
از پند رفیق مهربان عار مکن
بشنو سخن و تندی بسیار مکن
گر سود تو گفت کار میکن سخنش
ور سود ندارت بر آن کار مکن
یارب از هر چه جز تو بیزارم کن
بی مونس و بی رفیق و بی یارم کن
اول از خویش بی خبر ساز مرا
وانگاه ز خویشتن خبردارم کن
رسوای سر کوچه و بازارم کن
چندانکه همی توانی، آزارم کن
منصور صفت بر زبر دارم کن
هر عشوه که داری، همه در کارم کن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.