گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۰

 

مرا چند گویی گنهکار شو

ز گفتار گشتاسپ بیزار شو

فردوسی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۸ - نعت سوم

 

خلوتی پرده اسرار شو

ما همه خفتیم تو بیدار شو

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۲ - مقالت هفتم در فضیلت آدمی بر حیوانات

 

بشنو از این پرده و بیدار شو

خلوتی‌ِ پردهٔ اسرار شو

نظامی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۲

 

ای مُرَقَّع‌پوش در خَمّار شو

با مغان مردانه اندر کار شو

چند ازین ناموس و تزویر و نفاق

توبه کن زین هر سه و دین‌دار شو

یا برو از حلقهٔ مردانِ دین

[...]

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۷ - نقل سخنی از شیخ عبدالله خفیف شیرازی معروف بشیخ کبیر

 

دیگر از خفتن بشب بیزار شو

وآنگهی با یاداو در کارشو

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۸ - سلام الله یا غالب یا علی بن ابیطالب

 

ای پسر از قوم خود بیزار شو

بازگرد از غفلت و بیدار شو

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۸ - سلام الله یا غالب یا علی بن ابیطالب

 

خیز و همچون مؤمنان دیندار شو

وآنگهی در کلبهٔ عطار شو

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

 

آخر از خواب امل بیدار شو

یکدم ای مست هوا هشیار شو

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

ای دل غافل دمی بیدار شو

چند بد مستی کنی هشیار شو

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و دوم » بخش ۱ - المقالة الثانیة و الثلثون

 

اول از هستی خود بیزار شو

پس بعشق نیستی در کار شو

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

تاکی از خواب هوس بیدار شو

همچو بیداران دین در کار شو

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۱۱ - مطلب در تنبیه و ترغیب سالک

 

ای دل آخر یک دمی بیدار شو

یک زمان جویای وصل یار شو

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۱۱ - مطلب در تنبیه و ترغیب سالک

 

ای دل آخر ترک کن بیدار شو

آنگهی جویای وصل یار شو

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۹ - در صفت كتاب گوید

 

پیرو درد دل عطّار شو

از هزاران گنج بر خوردار شو

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۳

 

بیدار شو بیدار شو هین رفت شب بیدار شو

بیزار شو بیزار شو وز خویش هم بیزار شو

در مصر ما یک احمقی نک می‌فروشد یوسفی

باور نمی‌داری مرا اینک سوی بازار شو

بی‌چون تو را بی‌چون کند روی تو را گلگون کند

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴