فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى
بهشتست این که دیدم یا بهارست
بهشتی حور یا چینی نگارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل
رخش گفتی نگار اندر نگارست
بناگوشش بهار اندر بهارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن
کنون پیشم همیشه گل به بارست
گهم در دست و گاهم در کنارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
من آن ویسم که چهرم نوبهارست
من آن ویسم که مهرم پایدارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل
همیشه سبز و نغز و آبدارست
تو پنداری که هر روزش بهارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
همان گلبوی و گلچهره نگارست
همان خونریز و خونخواره سوارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۶ - پاسخ نامهء ویس از رامین
مرا خنجر چو ابر زهر بارست
ترا غمزه چو تیر دل گذارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
رخش گفتی نگار اندر نگارست
تنش گفتی بهار اندر بهارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را
مرا یکدل همیشه دوستدارست
نه چون تو ده دل زنهار خوارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
مرا در پیش چون شاهی شکارست
چو دلبر ویس مه پیکر نگارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
خجسته جشن و خرم روزگارست
زمین با زیب و هر کس شادخوارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
به گرد ملک تدبیرش حصارست
به باغ فخر پیمانش بهارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
درخت علم را قولش بهارست
سرای جود را فعلش نگارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
به منظر همچو تیغ ذوالفقارست
کجا هم کوچک و هم نامدارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
ز عمر خویش در فصل بهارست
ازیرا همچو اشکوفه به بارست
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
ای ترک ترا با دل احرار چه کارست
نه این دل ما غارت ترکان تتارست
از ما بستانی دل و ما را ندهی دل
با ما چه سبب هست ترا، یا چه شمارست
ما را به از این دار و دل ما به از این جوی
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱
چرخست ولیکن نه درو طالع نحسست
خلدست ولیکن نه درو جوی عقارست
چون ابروی معشوقان با طاق و رواقست
چون روی پریرویان با رنگ و نگارست
بازیگه شمس و قمر و ببر و هزبرست
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رشیدالدین
نوبهاری عروس کردارست
سرو بالا و لاله رخسارست
باغ پر پیکران کشمیرست
راغ پر لعبتان فرخارست
کسوت این ز دیبه روم است
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۴ - مرثیه برای رشیدالدین
مرده فرزند مادرت زارست
مرگ ناگاه را خریدارست
گرچه بر تو چو برگ لرزان بود
چون گل اکنون ز درد بیدارست
همه شب زیر پهلو و سر او
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - صفت بانوی قوال
سرفراز و شگرف و عیارست
جلد و شوخ و ظریف و تندارست