گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

پیوست فلک با من پیکار دگر

از یک غارم کشید در غار دگر

ای بر طاعت ز خلق در کار دگر

بنمای مرا جهان به یک بار دگر

مسعود سعد سلمان
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۱

 

یار با ما نه چنان بود که هر بارِ دگر

ترک ما کرد گرفته‌ست مگر یارِ دگر

وعدۀ وصل همی‌داد و نمی‌کرد وفا

داشت هر روز بیاراسته بازارِ دگر

گفته بود از منش این‌بار دری نگشاید

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

کی به دست آرم چو او یار دگر

از خدا می‌خواهمش بار دگر

حکیم نزاری
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲

 

گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر

بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر

خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم

تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر

معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی

[...]

حافظ
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۲

 

چشم عاشق کش او کشت مرا بار دگر

گوئیا نیست بجز قصد منش کار دگر

بسته دام غم عشق بسی هست ولیک

همچو من نیست در این دام گرفتار دگر

من نیارم که کنم در رخ اغیار نظر

[...]

حسین خوارزمی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸ - تتبع خواجه

 

غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر

جز ویم یار دگر جز غم او کار دگر

من نه آن بلبلم ای گل که دو صد خار جفا

گر خلد از تو کنم روی به گلزار دگر

نکنم کفر قبول ار کندم پیر مغان

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

هر روز در کویش روم، پیدا کنم یار دگر

او را بهانه سازم و آنجا روم بار دگر

کارم همین عشقست و من حیران کار خویشتن

ای کاش، بودی هم مرا، جز عاشقی، کار دگر

من کیستم تا خوش زیم در سایه دیوار او؟

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

ای مرا هر لحظه در عشق تو بازار دگر

نیست بازار ترا جز من خریدار دگر

هست با اغیار پنهانی ترا صد لطف و من

می کشم هر لحظه از لطف تو آزار دگر

از ستمکاریست پیکانی درون سینه ام

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

می دهد زاهد به ما هر لحظه آزار دگر

گرچه ما کار دگر داریم او کار دگر

کس نمی یابم باو اظهار درد دل کنم

نیست در دام بلا چون من گرفتار دگر

در جهان ای بی‌بدل این فتنه‌ها تنها ز تست

[...]

فضولی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر

هوای یار دگر دارم و دیار دگر

به دیگری دهم این دل که خوار کردهٔ تست

چرا که عاشق تو دارد اعتبار دگر

میان ما و تو ناز و نیاز بر طرف است

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر

من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر

شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی

تو برو بهر علاج دل بیمار دگر

گو مکن غمزهٔ او سعی به دلداری ما

[...]

وحشی بافقی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۵

 

ناصِحا از عشق منع مکن بار دگر

منع من کم کن که من کم کرده‌ام کار دگر

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۱

 

در دام تو هر دم کشم آزار دگر

ای کاش کند در قفسم بار دگر

از دام قفس به که نخواهم دیدن

در پهلوی خویشتن گرفتار دگر

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹۶

 

ترا به هرگذری هست بیقراردگر

مرابجز تو درین شهر نیست یار دگر

ترا اگر غم من نیست غم مباد ترا

که جز غم تو مرا نیست غمگسار دگر

بگیر خرده جان مرا و خرده مگیر

[...]

صائب تبریزی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

هر دم ای یار ز تو می کشم آزار دگر

چه کنم نیست به غیر تو مرا یار دگر

جز تو دلدار دگر نیست و گر باشد نیست

دل دیگر که دهم جز تو به دلدار دگر

هست ای یار جفاکار بسی یار اما

[...]

رفیق اصفهانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۲

 

گر بسر منزل جانان برسم بار دگر

بجز از آنکه دهم جان نکنم کار دگر

آنکه در دایره دل بودم مرکز جان

کشدم بهر چه هر لحظه بپرگار دگر

گرچه خوبان همه آیند بدلداری پیش

[...]

نورعلیشاه
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

بصید ما نظر افکند شهسوار دگر

بشهر ما گذر آورد شهریار دگر

اگر تو پای عنایت کشیدی از سرما

کشید سرو دگر سر زجویبار دگر

وگر تو برگ تلطف ببردی از بر ما

[...]

نشاط اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

کشیم بارز کویت به سوی یار دگر

بر تو یابد اگر غیر بار بار دگر

من از جفای تو در کار جان سپردن و تو

هنوز بهر هلاکم به فکر کار دگر

امید من ز تو امشب روا نشد گویا

[...]

سحاب اصفهانی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۰

 

روزم از هجران شب دیجور شد بار دگر

لاله سان شد دل، ز داغ لاله رخسار دگر

بر دل از بیداد چرخم بود چندان بار غم

داغ غربت بر سر هر بار شد بار دگر

چنگ شد قامت ز درد دوری و از خون دل

[...]

خالد نقشبندی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode