یار با ما نه چنان بود که هر بارِ دگر
ترک ما کرد گرفتهست مگر یارِ دگر
وعدۀ وصل همیداد و نمیکرد وفا
داشت هر روز بیاراسته بازارِ دگر
گفته بود از منش اینبار دری نگشاید
گو برو از پیِ یاری دگر و کارِ دگر
از خدا شرم ندارد که روا میدارد
هر نفس بر تنِ رنجورِ من آزارِ دگر
میروم دامنِ دلچاک و گریبانِ وصال
تا کجا و کی و چون دست دهد بارِ دگر
من به صد جور از او روی نپیچم گرچه
هرکس از رویِ دگر میکند انکارِ دگر
زاریِ زارِ نزاری بکند هم اثری
زارتر خود ز نزاری نبود زارِ دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلسردی و ناکامی در عشق سخن میگوید. او احساس میکند که یار خود به او وفا نکرده و هر بار او را ترک کرده است. وعدههای وصال داده شده، به حقیقت نپیوسته و شاعر با دلخوری از این وضعیت، به جستجوی یاری دیگر میپردازد. او به رنجهایی که از طرف خداوند تحمل میکند اشاره میکند و از سویی تلاش میکند با عشق و احساسات عمیق، همچنان به عشق خود پایبند بماند، حتی اگر دیگران او را درک نکنند. شاعر از زاریاش سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که هر کدام از ما بر اساس تجارب خود، درد و زاری متفاوتی داریم.
هوش مصنوعی: محبوب ما هرگز به گونهای که بار دیگر ما را ترک کند، نبوده است، مگر اینکه در واقع محبوب دیگری آمده است.
هوش مصنوعی: او همیشه وعده میداد که به وصال خواهد رسید، اما هرگز به عهد خود وفا نمیکرد. هر روز بازار جدیدی برای دل بستن و آراسته کردن میگشاید.
هوش مصنوعی: گفته بود که دیگر درهای دوستی به روی تو باز نخواهد شد، پس برو و به دنبال کمک و کار جدید دیگری برو.
هوش مصنوعی: خداوند از آزارهایی که به من میرساند شرم و خجالت نمیکشد، در حالی که من به شدت در رنج و زحمت هستم.
هوش مصنوعی: من به سفر میروم با دلی پر از اشتیاق و امید به وصال، نمیدانم تا کجا و کی باید بروم تا دوباره عشق را ملاقات کنم.
هوش مصنوعی: من به هزار و یک دلیل از او رو نمیگردانم، هرچند دیگران با دلایل متفاوتی از حقیقت سر باز میزنند.
هوش مصنوعی: ناله و زاری بیپایان و شدتدار یک فرد، تاثیری عمیقتر از خود او نمیگذارد، چرا که او هیچ زاری دیگری جز زاری خودش ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر
بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر
خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم
تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر
معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی
[...]
چشم عاشق کش او کشت مرا بار دگر
گوئیا نیست بجز قصد منش کار دگر
بسته دام غم عشق بسی هست ولیک
همچو من نیست در این دام گرفتار دگر
من نیارم که کنم در رخ اغیار نظر
[...]
غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر
جز ویم یار دگر جز غم او کار دگر
من نه آن بلبلم ای گل که دو صد خار جفا
گر خلد از تو کنم روی به گلزار دگر
نکنم کفر قبول ار کندم پیر مغان
[...]
جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر
من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر
شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی
تو برو بهر علاج دل بیمار دگر
گو مکن غمزهٔ او سعی به دلداری ما
[...]
هر دم ای یار ز تو می کشم آزار دگر
چه کنم نیست به غیر تو مرا یار دگر
جز تو دلدار دگر نیست و گر باشد نیست
دل دیگر که دهم جز تو به دلدار دگر
هست ای یار جفاکار بسی یار اما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.