ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۰۴
دل وقت سماع بوی دلدار بَرَد
ما را به سراپردهٔ اسرار بَرَد
این زمزمهٔ مرکب مر روح تراست
بردارد و خوش به عالم یار بَرَد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۵ - داستان گرشاسب با شاه طنجه
فرسته خبر زی سپهدار برد
سپهبد سبک دست پیکار برد
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۸ - رفتن اسکندر به غار کیخسرو
نگهبان دز رنج بسیار برد
که تا شاه را سوی آن غار برد
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰
بار دگر پیر ما رخت به خمار برد
خرقه بر آتش بسوخت دست به زنار برد
دین به تزویر خویش کرد سیهرو چنانک
بر سر میدان کفر گوی ز کفار برد
نعرهٔ رندان شنید راه قلندر گرفت
[...]
عطار » منطقالطیر » بیان وادی معرفت » حکایت پاسبانی عاشق که هیچ نمیخفت
هرک او بیخوابی بسیار برد
چون به حضرت شد دل بیداربرد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۳۹
دل وقت سماع بوی دلدار برد
حالت به سراپردهٔ اسرار برد
وین زمزمه مرکب است مر روح تو را
بردارد و خوش خوش به برِ یار برد
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۳۷
دل وقت سماع بوی دلدار برد
حالش به سراپرده اسرار برد
این زمزمه مرکبیست تا روح ترا
برگیرد و خوش به منزل یار برد
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
عشق ما را بکوی یار برد
عشق ما را بسوی دار برد
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۸۴ - نامه نوشتن سام به فغفور چین و شناسانیدن خود را
غلامان هندی به فرخار برد
حبش را به سرحد بلغار برد
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۷۶ - جنگ کردن سام با شدید و کشته شدن قهقهام
خیال پریدخت از کار برد
غم دلبرش زود گفتار برد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱
نه قاصدی که پیامی، به نزد یار برد
نه محرمی، که سلامی بدان دیار، برد
چو باد راهروی صبح خیز میخواهم
که ناله سحر به گوش یار برد
صبا اگر چه رسول من است بیمار است
[...]
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۲ - غزل
شوق مِیْاَم نیم شب بر در خَمّار برد
بوی گلم صبح دم بر صف گلزار برد
ناله چنگ مغان آمد و گوشم گرفت
بیخودم از صومعه بر در خَمّار برد
با همه مستی مرا پیر مغان بار داد
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴
کشش اوست که ما را بسر کار برد
بلبل از نکهت گل راه بگلزار برد
بر در میکده مستی بترنم می گفت
باده آبیست که از آینه زنگار برد
سود این داد و ستد چیست که در خلوت قرب
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - داستان حاتم طایی
مهر چو سر در پس کهسار برد
قافله دستی ز پی بار برد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵۸
بیاض گردن او دست من ز کار برد
بیاض خوش قلم از دست اختیار برد
بجز خط تو کز او چشمها شود روشن
که دیده گرد که از دیده ها غبار برد؟
به خون کسی که تواند خمار خویش شکست
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰
عشقت اقرار به دل آرد و انکار برد
همچو صیقل که صفا بخشد و زنگار برد
بیخودی لازمه عشق بود، ورنه چرا
هرکه را بر سر کار آورد، از کار برد؟
که به غربت فکند تنگدلان را زوطن؟
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۳
حسرت، پیام بیکسی آخر به یار برد
قاصد نبُرد نامهٔ من، انتظار برد
قطع جهات کردهام از انس بوریا
افتادگی به هر طرفم نی سوار برد
در هجر و وصل آب نگشتم چه فایده
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۴
شرمقصورم از سخن، شکوهاعتبار برد
آینهدرای عرق از نفسم غبار برد
جز خط جاده ادب قاصد مدعا نبود
لغزش پا به دامنم نامه به کوی یار برد
بسکه به بارگاه فضل، رسم قبول عام بود
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸
قاصدی کو که پیامی برِ دلدار برد؟
سوی گلشن خبرِ مرغ گرفتار برد؟
یوسفی کو که به گلبانگِ خریداریِ خویش
سینهچاکم چو گل از خانه به بازار برد؟
قوّتی داده به فرهاد و به مجنون ضعفی
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
کو فنا تا همه آلایش پندار برد
از صور جلوه و از آینه زنگار برد
شب ز خود رفتم و بر شعله گشودم آغوش
کو بدآموز که پیغاره به دلدار برد
گفته باشی که به هر حیله در آتش فگنش
[...]