عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۱۰۳
در خواب خیال تو مرا یاد کند
آید بر من دل مرا شاد کند
دل پندارد که من ترا یافتهام
بیدار شود هزار فریاد کند
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
جز غم او مرا که شاد کند
جز فراقش مرا که یاد کند
فرد ماندیم از وی و هجر همی
زخم بر مهره گشاد کند
نرگس مست او ببو العجبی
[...]
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰
هر دم خسرو هزار دل شاد کند
هر روز هزار بنده آزاد کند
در وهم کی آید که خداوند ملوک
از کمتر بندگان خود یاد کند
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶
چون ز بغداد و لب دجله دلم یاد کند
دامنم را چو لب دجلهٔ بغداد کند
هیچ کس نیست که از یار سفر کردهٔ من
برساند خبری خیر و دلم شاد کند
هرگز از یاد من خسته فراموش نشد
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰
کِلکِ مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
بِبَرَد اجرِ دو صد بنده که آزاد کند
قاصدِ منزلِ سِلمی که سلامت بادش
چه شود گر به سلامی دلِ ما شاد کند؟
امتحان کن که بَسی گنجِ مرادت بدهند
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۶۸
هر دم طرحی زمانه بنیاد کند
دلهای شکسته را ازان شاد کند
نقشی بکشد ز نو بر این لوح کهن
تا آینده گذشته را یاد کند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۵۱ - خاتمه کتاب
به کرامند تحفه یاد کند
به گرامی هدیه شاد کند
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۴
صایم بود آنکه خاطری شاد کند
نی آنکه ز روزه صرفه زاد کند
نان ده که از آن فریضه شد روزه بخلق
تا سیر هم از گرسنگان یاد کند
اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف چهارم که غلام و پیش برست » برگ هفتم شش غلام است
ای آنکه غمت هزار دل شاد کند
شاه ستمت ملک دل آباد کند
بر شش جهت جهان خداوند شوند
گر لطف تو شش غلام آزاد کند
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۳ - وصیت خسرو و وفات و تجهیز و تدفین او
هر که بر درگه تو داد کند
طلب حاجت و مراد کند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰
چشم بدمست تو چون عربده بنیاد کند
بدلم هر مژه را خنجر جلاد کند
رحم در عالم اگر هست اجل دارد و بس
کاین همه طایر روح از قفس آزاد کند
خاک ارباب ریا را ز رواج باطل
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲۶
ساقی از جامی اگر خاطر ما شاد کند
به ازان است که صد میکده آباد کند
چشم خفته است غزالی که ندارد شوخی
من و آن صید که خون در دل صیاد کند
آخر ای پادشه حسن چه انصاف است این؟
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹
کی ز بیداد تو، عاشق به کسی داد کند
نیست فریادرسی، بهر چه فریاد کند
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۱
آن کس که به ذکر محضت ارشاد کند
از بندگیات چگونه آزاد کند؟
خود گو: بر خواجه جای خدمت گیرد
هرچند که بنده خواجه را یاد کند؟
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۲
آن را که خدا به بندگی یاد کند
آزادگیاش چگونه دلشاد کند؟
دانی به جهان که دارد آزادی را؟
آن بنده که خواجهاش خود آزاد کند