مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۵ - قصهٔ دقوقی رحمة الله علیه و کراماتش
در مقامی مسکنی کم ساختی
کم دو روز اندر دهی انداختی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۵ - رفتن هر دو خصم نزد داود علیه السلام
در دل من آن دعا انداختی
صد امید اندر دلم افراختی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۸ - باز جواب انبیا علیهم السلام
از لئیمی حق آن نشناختی
مایهٔ ایذا و طغیان ساختی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۰ - دوم بار آمدن روبه بر این خر گریخته تا باز بفریبدش
گرنه زان گونه طلسمی ساختی
هر شکمخواری بدانجا تاختی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲۸ - دعوت کردن مسلمان مغ را
تو یکی قصر و سرایی ساختی
اندرو صد نقش خوش افراختی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۹ - قصد انداختن مصطفی علیهالسلام خود را از کوه حری از وحشت دیر نمودن جبرئیل علیهالسلام خود را به وی و پیدا شدن جبرئیل به وی کی مینداز کی ترا دولتها در پیش است
مصطفی را هجر چون بفراختی
خویش را از کوه میانداختی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۷ - در بیان آنک مصطفی علیهالسلام شنید کی عیسی علیهالسلام بر روی آب رفت فرمود لو ازداد یقینه لمشی علی الهواء
نه چو تو ای خام که اکنون تاختی
طفلی و خود را تو شیخی ساختی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۶ - تمامی قصهٔ آن فقیر و نشان جای آن گنج
همچنین هر روز تیر انداختی
لیک جای گنج را نشناختی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۹ - حکایت شب دزدان کی سلطان محمود شب در میان ایشان افتاد کی من یکیام از شما و بر احوال ایشان مطلع شدن الی آخره
آنک چشمش شب بهرکه انداختی
روز دیدی بی شکش بشناختی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره
سوی آهویی به صیدی تاختی
خویش را تو صید خوکی ساختی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۶ - مفتون شدن قاضی بر زن جوحی و در صندوق ماندن و نایب قاضی صندوق را خریدن باز سال دوم آمدن زن جوحی بر امید بازی پارینه و گفتن قاضی کی مرا آزاد کن و کسی دیگر را بجوی الی آخر القصه
نوح چون بر تابه بریان ساختی
واهله بر تابه سنگ انداختی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۰ - باز آمدن زن جوحی به محکمهٔ قاضی سال دوم بر امید وظیفهٔ پارسال و شناختن قاضی او را الی اتمامه
گفت آن شش پنج با من باختی
پار اندر شش درم انداختی
سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۰ - حکایت در معنی احتمال از دشمن از بهر دوست
گر این مدعی دوست بشناختی
به پیکار دشمن نپرداختی
سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۱ - سر آغاز
تو خود را از آن در چه انداختی
که چه را ز ره باز نشناختی
سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۱ - سر آغاز
همه برگ بودن همی ساختی
به تدبیر رفتن نپرداختی
سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۱۲ - حکایت در عالم طفولیت
تو هم قیمت عمر نشناختی
که در عیش شیرین برانداختی
حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۴ - فصل در اخلاق - خطاب به خود
چو از خویشتن باز پرداختی
مکان سدره المنتهی ساختی
حکیم نزاری » ادبنامه » باب سوم - در احترام فرمان پادشاه داشتن و به رضای او تسلیم بودن » بخش ۲
چو تو در میان مدخلی ساختی
بنای سخاوت برانداختی
حسینی » کنز الرموز » بخش ۱۴ - در بیان معرفت نفس گوید
چون تو نفس خویش را بشناختی
مرکب معنی به صحرا تاختی