عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۱ - بازگشتن نقابدار سرخ پوش و شهریار از یکدیگر گوید
تو بنشین به آرام و خوش خواب کن
تهی دل هم از بیم مضراب کن
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۲ - آمدن مضراب دیو به خیمه شهریار و بردن دلارام گوید
کنون ترک جام و می و خواب کن
بسیج ره رزم مضراب کن
عطار » پندنامه » بخش ۷۴ - در بیان رعایت یتیم و نصایح دیگر
تا توانی تشنه را سیراب کن
در مجالس خدمت اصحاب کن
عطار » اشترنامه » بخش ۲۹ - خاموش شدن سالك وصول از جواب
بگذر از خود سوی حق اشتاب کن
خویش را در عین فتح الباب کن
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۴۵
وقت صبوح شد بشبستان شتاب کن
برگ صبوح ساز و قدح پر شراب کن
خورشید را ز برج صراحی طلوع ده
وانگه ز ماه نو طلب آفتاب کن
خاتون بکر مهوش آتش لباس را
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۵
هان ای رفیق خفته دمی ترک خواب کن
برخیز و عزم آن در میمون جناب کن
ساکن روا مدار تن سایه خسب را
جنبش چو ذره در طلب آفتاب کن
تا چون ستاره مشعله دار تو مه شود
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن
بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را
چون شیشههای دیدهٔ ما پرگلاب کن
ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام بادهٔ گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
ساقی! نسیم وقت گل آمد شتاب کن
باب الفتوح میکده را فتح باب کن
در وجه باده خرقه پشمین ما ببر
مرهون یک دو روزه می صاف ناب کن
بر دور عمر و گردش چرخ اعتماد نیست
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۰ - و له ایضا
ساقی بیا و جام طرب پرشراب کن
بیدار باش و دیدهٔ غفلت به خواب کن
ای آفتاب کشور خوبی! به وقت صبح
خاطر منور از می چون آفتاب کن
گر بایدت شراب، بیا خون من بخور
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۷
صوفی متاع صومعه رهن شراب کن
پیرانه سر تلافی عهد شباب کن
مستم ز نشئه می عشق پریوشی
بر یاد لعلش از دو سه جامم خراب کن
عیب است لاف عشق جوانان و عهد شیب
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲ - تتبع خواجه
صبح است فیض اگر طلبی ترک خواب کن
تا چند مست خواب قدح پر شراب کن
ما را به شیشه می فکن و از عتاب و لطف
نی سنگ خاره افکن و نی لعل ناب کن
مردم در انتظار تو ای عمر نازنین
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مصیبت حسین (ع) گوید
ایدل ز سوز گریه جگر را کباب کن
یاد از حسین تشنه بچشم پر آب کن
تن خاک کن بمهر حسین و بیاد ده
هر ذره خاک را شرف آفتاب کن
ای تشنه لب که چشمه کوثر طلب کنی
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱
گل برگ را ز سایه سنبل نقاب کن
در زیر سایه تربیت آفتاب کن
دامن مچین، ز خانه برون آی و هر قدم
ملکی بباد برده و شهری خراب کن
واعظ، بلطف دوست چو امید رحمتست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۲۷
دل را به آتش نفس گرم آب کن
ای غافل از خزان، گل خود را گلاب کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷۲
دل را به آتش نفس گرم آب کن
ای غافل از خزان گل خود را گلاب کن
چون شعله خوش برآی به دلهای خونچکان
نقل و شراب خویش ز اشک کباب کن
از عمر هر نفس که به افسوس بگذرد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷۳
ساقی دمید صبح قدح پر شراب کن
از روی گرم خود بط می را کباب کن
زان پیشتر که یاسمن صبح بشکفد
خود را به یک پیاله گل آفتاب کن
چون غنچه تا به چند توان پوست خنده زد؟
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
با ما یکی به آن لب مشکین خطاب کن
بگشای نافه را و جهان مستطاب کن
از پرده خفا به درآ، آشکار شو
ای آفتاب پرتو خود بیسحاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
با ما یکی به آن لب مشکین خطاب کن
بگشای نافه را و جهان مستطاب کن
از پرده خفا به درآ، آشکار شو
ای آفتاب پرتو خود بیسحاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۸
بوسی ز کنج لعل لبش انتخاب کن
خود را به آن نگار مصاحب شراب کن
بسیار بسته است ز حسن صفا به خویش
آیینه را به آتش رخسار آب کن
بشکن به چهره دستی می گوشهٔ نقاب
[...]