عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه
همه وصلست اینجاگه کتابم
ز وصل جاودانی بی حجابم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه
تمامت این زمان اینجا کتابم
چو رفت از پیش اینجاگه حجابم
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵
می بین که تا چه غایت از تو به درد و تابم
هم رخنه می نجویم هم روی می نتابم
از تو وفا نخواهم زیرا که خود نداری
بر تو بدل نجویم، زیرا که خود نیابم
چون خاک برندارم چهره ز آستانت
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰
ساقی، چو نمیدهی شرابم
خونابه بده بجای آبم
خون شد جگرم، شراب در ده
تا کی دهی از جگر کبابم؟
دردی غمم مده، که من خود
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۲
تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم
صنما چه می شتابی که بکشتی از شتابم
تو رئیسی و امیری دم و پند کس نگیری
صنما چه زودسیری که ز سیریت خرابم
چه شود اگر زمانی بدهی مرا امانی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۱
تشنهٔ خویش کن مده آبم
عاشق خویش کن ببر خوابم
تا شب و روز در نماز آیم
ای خیال خوش تو محرابم
گر خیال تو در فنا یابم
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۳
اندر طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱۷
در بحر خیال غرقهٔ گردابم
نی بلکه به بحر میکشد سیلابم
ای دیده نمیخواب من بندهٔ آنک
در خواب بدانست که من در خوابم
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۸
بی سایه تو مباد فرقم
بی خاک درت مباد خوابم
بی یار شدم زبنده مگسل
بیهوده مبر ز چهره آبم
سلمان توام چو من نیابی
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴
من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۸
دلِ گم کرده را چندان که می جویم نمی یابم
همان به تر که بر دنبالِ مرغِ رفته نشتابم
دم از من بر نمی آید غم از من بر نمی گردد
ملول از جمعِ حُسّادم نفور از منعِ بوّابم
توانم چاره یی کردن دمی با خود برآوردن
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۶ - نیازمندی در حضرت بی نیازی که دماغ مختل بندگان را از گلشن یحبهم و یحبونه بوی بخشیده
چنان کن خانهٔ طینت خرابم
که از هر سو در آید آفتابم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۶ - نیازمندی در حضرت بی نیازی که دماغ مختل بندگان را از گلشن یحبهم و یحبونه بوی بخشیده
پس از خوابی که بیداری نیابم
چو بیداری دهی فردا ز خوابم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۴ - پاسخ خسرو به شیرین
وگر نه من به حسن آن آفتابم
که نتواند فلک دیدن به خوابم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۲ - غنودن نرگس لیلی از بیماری، و مجنون بیخواب را در خواب دیدن، و به نفس تند خویش از جای جستن، و بیرون پریدن، و کمر کوه گرفتن، و مجنون را بر تیغ کوه خراشیده و خسته دریافتن، و دست سلوت بر خستگی او سودن، و مرهم راحت رسانیدن
ز آسایش دل ربود خوابم
ناگه به سر آمد آفتابم
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳
چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم
و آتش چهره نمودی و ببردی آبم
آنچنان تشنه لعل لب سیراب توام
کاب سرچشمه ی حیوان نکند سیرابم
دوش هندوی تو در روی تو روشن می گفت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۹۵
بر دست خیال چشم مستت خوابم
از آتش سودای تو رفتست آبم
زین پس من و آب دیده و خاک درت
باشد که گشادی بود از این بابم
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲
به چشمانت که تا رفتی، به چشمم بیخور و خوابم
به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم
به جان عاشقان، یعنی لبت کامد به لب جانم
به خاک پای تو یعنی، سرم کز سر گذشت آبم
به خاک کعبه کویت، به حق حلقه مویت
[...]