گنجور

 
عراقی

ساقی، چو نمی‌دهی شرابم

خونابه بده بجای آبم

خون شد جگرم، شراب در ده

تا کی دهی از جگر کبابم؟

دردی غمم مده، که من خود

از درد فراق تو خرابم

از تابش می دلم برافروز

تا روی دل از جهان بتابم

در کیسهٔ من چو نیست نقدی

دانم ندهی شراب نابم

چون خاک در توام ، کرم کن

یاد آر به جرعه‌ای شرابم

می ده، که ز هستی عراقی

یک باره مگر خلاص یابم

 
 
 
عطار

ای برده به آب‌روی آبم

وز نرگس نیم خواب خوابم

تا روی چو ماه تو بدیدم

افتاده چو ماهیی ز آبم

چون شد خط سبز تو پدیدار

[...]

مجد همگر

بی سایه تو مباد فرقم

بی خاک درت مباد خوابم

بی یار شدم زبنده مگسل

بیهوده مبر ز چهره آبم

سلمان توام چو من نیابی

[...]

جهان ملک خاتون

بی روی تو نیست خورد و خوابم

پیوسته ز هجر در عذابم

بر خاک نشسته ام ز جورت

وز دیده ز سرگذشت آبم

بگذشت فغان من ز گردون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه