گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - در مرثیه امام سعید جمال الدین محمود

 

چه شد که عالم معنی خراب می‌بینم

چه شد که ماه کرم در سحاب می‌بینم

چه شد که با همه‌کس اضطرار می‌یابم

چه شد که در همه‌کس اضطراب می‌بینم

ز سوگ طوطی سرسبز شکرین‌الفاظ

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۶

 

چه حالت است ندانم به خواب می‌بینم

که در کنار به شب آفتاب می‌بینم

منم که باز به چشم خیال دیده چنین

جمال صورت جان بی‌نقاب می‌بینم

هوا معنبر و مجلس بهشت و ساقی حور

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷۲

 

این تویی تا به خواب می‌بینم

یا به شب آفتاب می‌بینم

در دل خویشتن خیال لبت

نمکی بر کباب می‌بینم

یک شب از خویشتن مکن دورم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲

 

زلف تو اگر به تاب می‌بینم

دل ز آتش غم کباب می‌بینم

این جور، که بر دلم پسندیدی

ظلمیست که بر خراب می‌بینم

در دیدهٔ‌خود خیال رخسارت

[...]

اوحدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

مدام آن نرگس سرمست را در خواب می بینم

عجب مستیست کش پیوسته در محراب می بینم

اگر خط سیه کارش غباری دارد از عنبر

چرا آن زلف عنبر بیز را در تاب می بینم

اگرچه واضع خطست ابن مقله ی چشمم

[...]

خواجوی کرمانی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۸

 

چشم مستت به خواب می‌بینم

لعبتی بی‌نقاب می‌بینم

جام گیتی‌نما گرفته به دست

خوش حبابی بر آب می‌بینم

نور چشمست و در نظر دارم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۹

 

خیال روی تو دائم به خواب می‌بینم

مدام لعل لبت در شراب می‌بینم

تو نور دیدهٔ مایی تو را به تو نگرم

به چشم تو رخ تو بی‌حجاب می‌بینم

حباب و قطره و دریا و موج می‌یابم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

چشم مستش به خواب می‌بینم

کار تقوی خراب می‌بینم

دیده را از خیال لعل لبش

ساغر پر شراب می‌بینم

عکس رویش میان دیده مدام

[...]

نسیمی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

منم که روی ترا بی‌نقاب می‌بینم

منم که در شب و روز آفتاب می‌بینم

تویی که پرده ز رخسار خود برفکندی

که تا جمال ترا بی‌حجاب می‌بینم

عجب عجب که به بیداری توان دیدن

[...]

شمس مغربی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » ترکیبات » ترکیب بند در رثاء سلطان یعقوب

 

منم یا رب که در خواب آن گل سراب میبینم؟

چه می بینم من بیخود مگر در خواب میبینم

چه نخلست این که از پیش نماز خلق میخیزد

چه شمعست اینکه جایش گوشه ی محراب میبینم

چه ناهمواریست این، وه که در خیل پریرویان

[...]

بابافغانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵۲

 

صفای روی ترا از نقاب می‌بینم

به ماه می‌نگرم آفتاب می‌بینم

اگرچه از سر زلفش بریده‌ام عمری است

هنوز در رگ جان پیچ و تاب می‌بینم

غبار چهره خورشیدطلعتی فرش است

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۸

 

حال خود را خراب می‌بینم

مرغ دل را کباب می‌بینم

تا دَمِ آبِ تیغ او خوردم

بحرها را سراب می‌بینم

مردمی‌های چشم او بگذشت

[...]

فیاض لاهیجی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف

 

شاهد بی نقاب میبینیم

بر مهش مشک ناب میبینم

عکس رخسار ساقی اندر جام

ماه در آفتاب میبینم

بر سر بحر عشق اکوان را

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

تا به زلف تو تاب می‌بینم

خویش را در طناب می‌بینم

دم به دم از هجوم لشکر عشق

ملک دل را خراب می‌بینم

بس که از تشنگی روانم سوخت

[...]

غبار همدانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

به تیره شب نظر آفتاب می‌بینم

رخ تو می‌نگرم یا که خواب می‌بینم

به غیر نقش خط از روی آبدار تو من

خط دو کون چو نقش بر آب می‌بینم

خراب عشق توام ورنه در عمارت خویش

[...]

صفای اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

همیشه موی تو در پیچ و تاب می‌بینم

وز آن بگردن دلها طناب می‌بینم

نمی شود دمی از خواب بخت من بیدار

مگر شبی که جمالت بخواب می‌بینم

بدور چشم تو ای شوخ حال مردم را

[...]

صغیر اصفهانی