گنجور

 
نسیمی

چشم مستش به خواب می‌بینم

کار تقوی خراب می‌بینم

دیده را از خیال لعل لبش

ساغر پر شراب می‌بینم

عکس رویش میان دیده مدام

همچو ماهی در آب می‌بینم

پیش زاهد اگرچه عشق خطاست

من عاشق صواب می‌بینم

ساقیا می بیار کز مِیِ تو

همه شب آفتاب می‌بینم

پیش گلبرگ عارضش ز خیال

غنچه را در نقاب می‌بینم

ابروی شوخ و چشم سرمستش

فتنه شیخ و شاب می‌بینم

از خیال رخ و غم زلفش

همه شب ماهتاب می‌بینم

ای نسیمی نوشته بر رخ دوست

شرح ام الکتاب می‌بینم

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

این تویی تا به خواب می‌بینم

یا به شب آفتاب می‌بینم

در دل خویشتن خیال لبت

نمکی بر کباب می‌بینم

یک شب از خویشتن مکن دورم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

چشم مستت به خواب می‌بینم

لعبتی بی‌نقاب می‌بینم

جام گیتی‌نما گرفته به دست

خوش حبابی بر آب می‌بینم

نور چشمست و در نظر دارم

[...]

فیاض لاهیجی

حال خود را خراب می‌بینم

مرغ دل را کباب می‌بینم

تا دَمِ آبِ تیغ او خوردم

بحرها را سراب می‌بینم

مردمی‌های چشم او بگذشت

[...]

رضاقلی خان هدایت

شاهد بی نقاب میبینیم

بر مهش مشک ناب میبینم

عکس رخسار ساقی اندر جام

ماه در آفتاب میبینم

بر سر بحر عشق اکوان را

[...]

غبار همدانی

تا به زلف تو تاب می‌بینم

خویش را در طناب می‌بینم

دم به دم از هجوم لشکر عشق

ملک دل را خراب می‌بینم

بس که از تشنگی روانم سوخت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه