گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

چشم مستت به خواب می‌بینم

لعبتی بی‌نقاب می‌بینم

جام گیتی‌نما گرفته به دست

خوش حبابی بر آب می‌بینم

نور چشمست و در نظر دارم

روی او بی‌حجاب می‌بینم

آینه پیش دیده می‌آرم

رند و مستی خراب می‌بینم

تو به روز آفتاب بینی و من

روز و شب آفتاب می‌بینم

ساغر می مدام می‌بخشم

همه خیر و ثواب می‌بینم

سیدم از خطا چو معصوم است

هرچه بینم صواب می‌بینم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode