گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

چشم مستت به خواب می‌بینم

لعبتی بی‌نقاب می‌بینم

جام گیتی‌نما گرفته به دست

خوش حبابی بر آب می‌بینم

نور چشمست و در نظر دارم

روی او بی‌حجاب می‌بینم

آینه پیش دیده می‌آرم

رند و مستی خراب می‌بینم

تو به روز آفتاب بینی و من

روز و شب آفتاب می‌بینم

ساغر می مدام می‌بخشم

همه خیر و ثواب می‌بینم

سیدم از خطا چو معصوم است

هرچه بینم صواب می‌بینم

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

این تویی تا به خواب می‌بینم

یا به شب آفتاب می‌بینم

در دل خویشتن خیال لبت

نمکی بر کباب می‌بینم

یک شب از خویشتن مکن دورم

[...]

نسیمی

چشم مستش به خواب می‌بینم

کار تقوی خراب می‌بینم

دیده را از خیال لعل لبش

ساغر پر شراب می‌بینم

عکس رویش میان دیده مدام

[...]

فیاض لاهیجی

حال خود را خراب می‌بینم

مرغ دل را کباب می‌بینم

تا دَمِ آبِ تیغ او خوردم

بحرها را سراب می‌بینم

مردمی‌های چشم او بگذشت

[...]

رضاقلی خان هدایت

شاهد بی نقاب میبینیم

بر مهش مشک ناب میبینم

عکس رخسار ساقی اندر جام

ماه در آفتاب میبینم

بر سر بحر عشق اکوان را

[...]

غبار همدانی

تا به زلف تو تاب می‌بینم

خویش را در طناب می‌بینم

دم به دم از هجوم لشکر عشق

ملک دل را خراب می‌بینم

بس که از تشنگی روانم سوخت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه