چه شد که عالم معنی خراب میبینم
چه شد که ماه کرم در سحاب میبینم
چه شد که با همهکس اضطرار مییابم
چه شد که در همهکس اضطراب میبینم
ز سوگ طوطی سرسبز شکرینالفاظ
جهان سیاه چو پر غراب میبینم
دریغ حنجر مشکلگشای فضلنمای
که فارغش ز سؤال و جواب میبینم
دریغ عالم امید را که ناگاهان
ز سیل قهر خراب و یباب میبینم
دریغ بحر هنرها جمال دین محمود
کش از سموم اجل چون سراب میبینم
دریغ چون تو جوانی که زیر خاک شدی
که همچو گنجت تحتالتراب میبینم
چگونه باشد حالم که پس ز صدر کبیر
همی امام سعیدت خطاب میبینم
تو جان دانش بودی عجب نباشد اگر
به سوی عالم جانت شتاب میبینم
فتاده در دل آهن ز مرگ تو آتش
ز چشم سنگ روان گشته آب میبینم
هوا چرا نفس سرد میزند که در او
همی از آتش دل التهاب میبینم
مرا نمیشود از خویشتن این سخن باور
مگر به خواب درم وین به خواب میبینم
نه خاندانی از مرگ تو خراب شدست
که عالمی ز غم تو خراب میبینم
چو ذره گردند اهل هنر پراکنده
ز بعد مرگ تو چون آفتاب میبینم
برانده جوی مجره ز آب دیده فلک
در اشک او ز ستاره حباب میبینم
ز مرگ تست که این خیمه معلق را
شکسته میخ و گسسته طناب میبینم
چو با تویی بنماند جهان و جان برود
به ترک هردو بگفتن صواب میبینم
لعاب گرم بیفسرد و خون نافه ببست
از این بریشم وزان مشک ناب میبینم
اجل خجل شد ازین و فلک پشیمانست
میان هردو ازین رو عتاب میبینم
مراست قهر مروت که در مصیبت تو
ز دیدهها اثر فتح باب میبینم
به دست مردمک دیده بر ز خون دو چشم
به یاد روی تو جام شراب میبینم
ز سرخیی که گه صبح و شام در افقست
به خون شده رخ گردون خضاب میبینم
ز شرم کرده خود چرخ را زنان بر سر
دودست عقرب همچون ذباب میبینم
ز خون دیده دل سنگ لعل مییابم
ز آه دل جگر شب کباب میبینم
چرا به مرگ تو شادست دشمنت که به عمر
فذلک همه هم زین حساب میبینم
عنان آز به دست نیاز باید داد
که مکرمت را پا در رکاب میبینم
ولیک با همه محنت بدان خوشست دلم
که یادگار ازان گل گلاب میبینم
امیدوارم کز قدر بگذرد ز اقران
ازانکه گوهر تیغ از قراب میبینم
همیشه خصمش مقهور با دو دوست به کام
چنان بود که دعا مستجاب میبینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه حالت است ندانم به خواب میبینم
که در کنار به شب آفتاب میبینم
منم که باز به چشم خیال دیده چنین
جمال صورت جان بینقاب میبینم
هوا معنبر و مجلس بهشت و ساقی حور
[...]
خیال روی تو دائم به خواب میبینم
مدام لعل لبت در شراب میبینم
تو نور دیدهٔ مایی تو را به تو نگرم
به چشم تو رخ تو بیحجاب میبینم
حباب و قطره و دریا و موج مییابم
[...]
منم که روی ترا بینقاب میبینم
منم که در شب و روز آفتاب میبینم
تویی که پرده ز رخسار خود برفکندی
که تا جمال ترا بیحجاب میبینم
عجب عجب که به بیداری توان دیدن
[...]
صفای روی ترا از نقاب میبینم
به ماه مینگرم آفتاب میبینم
اگرچه از سر زلفش بریدهام عمری است
هنوز در رگ جان پیچ و تاب میبینم
غبار چهره خورشیدطلعتی فرش است
[...]
به تیره شب نظر آفتاب میبینم
رخ تو مینگرم یا که خواب میبینم
به غیر نقش خط از روی آبدار تو من
خط دو کون چو نقش بر آب میبینم
خراب عشق توام ورنه در عمارت خویش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.