سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۵۴ - فی الاتحاد
بود تو چون ترا حجاب آمد
عقل تو با تو در عتاب آمد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۵۰ - ستایش علم و عالم و طلب علم
تازگی دانش از صواب آمد
فرّهی ماه ز آفتاب آمد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۴۹ - اندر دور قمر و گردش روزگار
یار ناجنس تخم خواب آمد
یار همجنس پای آب آمد
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت مرتضی رضی الله عنه
چنان در شهر دانش باب آمد
که جَنّت را بحق بوّاب آمد
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵
پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خواب آمد
گهی برخاستم کاندر سر من آفتاب آمد
پس از بیداری بیسار دیدم، لیک نی سیرش
کز اول دیدنش هم راحتم افزود و خواب آمد
رخش پژمرده دیدم، پرسش از گرماش می کردم
[...]
ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳
چشم سیهت که فتنه خواب آمد
مستی ست که در گوشه محراب آمد
زآن چشمه نوش تر نشد لب مارا
آن چاه زنخ نگر که بی آب آمد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۷
چو گل به آب روان شد، چو می به تاب آمد
چو اشک رفت ز چشم من و چو خواب آمد
چه احتیاج به قاصد نیازمند ترا
که از صریر قلم، نامه را جواب آمد
خیال می کنی از بس فریب و پرکاری
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۱
هر مریضی را تن به تاب آمد
صبح و شامش خون و خاک خورد و خواب آمد
صفی علیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱
دوش در خوابم آفتاب آمد
یعنی آن ماه بیحجاب آمد
طالع از بام طالعم ز قضا
در شب قدر آفتاب آمد
شاه بیدار بخت بنده نواز
[...]
صامت بروجردی » کتاب نوحههای سینه زنی (به اقسام مختلفه و لحنهای متنوع و مخصوصه) » شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین
ششماهه نازپرور من
آسوده ز اضطراب آمد
افسوس که از جفای عدوان
لب تشنه و دل کباب آمد
در خدمت مادر غریبش
[...]
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۰ - در وضوء گرفتن فخر امم(ص)
دلم ز محنت بیمادری به تاب آمد
پی تسلی وی درد و داغ باب آمد
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱
ترکیم سحرگاهان، در بستر خواب آمد
با زلف پریش آمد، با حال خراب آمد
با طره شوریده با زلف پریشیده
با لعل لب میگون با جام شراب آمد
چون دید که رنجورم بیچاره و مخمورم
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲۰
خدایگانا میرا اگر شنیدستی
یکی فرشته نگهبان آفتاب آمد
من آن فرشته روشن دلم که فکرت من
بر آفتاب همی مالک الرقاب آمد