پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خواب آمد
گهی برخاستم کاندر سر من آفتاب آمد
پس از بیداری بیسار دیدم، لیک نی سیرش
کز اول دیدنش هم راحتم افزود و خواب آمد
رخش پژمرده دیدم، پرسش از گرماش می کردم
لبش خاموش بود و گونه رخ در جواب آمد
مهش را سلخ کرد از نازکی مهتاب در شبها
اگر چه آفتاب من میان ماهتاب آمد
ز شادی گریه گویند و به چشم خویش می دیدم
که دیدم روی آن خورشید و اندر دیده آب آمد
روان شد مردم دیده که بوسد سم شبدیزش
که آن ماه سریع السیر در عین شتاب آمد
نه گرد است این، که هست آن گرد دولت گرد رخسارش
که زیر رایت منصور چون جان کامیاب آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.