گنجور

 
صامت بروجردی

ای اهل حرم علی اصغر

سیر آب شده ز آب آمد

ششماهه نازپرور من

آسوده ز اضطراب آمد

او را ز حرم به آه و افغان

بردم لب تشنه سوی میدان

افسوس که از جفای عدوان

لب تشنه و دل کباب آمد

چون آب روان نشد نصیبش

بگرفت عطش ز دل شکیبش

در خدمت مادر غریبش

بی‌صبر و توان و تاب آمد

از کوفی شوم بی‌حمایت

رنجیده ز بس که بی‌نهایت

از حرمله تا کند شکایت

گریان به بر رباب آمد

از چند که تنشگی کشیده

امید ز زندگی بریده

جان داده و حنجر دریده

در خیمه به صد شتاب آمد

از چند که به افغان و زاری

کرد از پی آب بی‌قراری

آخر به گلوی وی بباری

پیکان ز پی جواب آمد

بگرفت خدنگ از سر هوش

او را غم آب شد فراموش

با حلق دریده مست مدهوش

اندر سر دست باب آمد

اصغر به گلوی پاره پاره

افتاد به فکر گاهواره

ششماهه شهید شیرخواره

برگشته برای خواب آمد

دردا که سپهر سفله پرور

شد یار یزید شوم ابتر

تا در غم عترت پیمبر

(صامت) که جهان خراب آمد