گنجور

وطواط » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در مدح ملک اتسز

 

خسروی ، کز خسروان ظاهر نشد همتای او

برده سودای بداندیشان ید بیضا او

کیمیای دین و دولت گشته باد دست او

توتیای ملک و ملت گشته خاک پای او

از وفاق او سعادت بهرهٔ احباب او

[...]

وطواط
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب

 

پس از صد سال اگر گوئی کجا او

زهر بیتی ندا خیزد که‌ها او

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۵) حکایت دیوانه که رازی با حق گفت

 

چو در خانه نگنجیدی تو با او

که در خانه تو می‌بایست یا او

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را

 

اگر خوردی ز کفش من قفا او

بزیر کفش منشاندی مرا او

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۴ - در اعیان جان و در اعیان آن فرماید

 

فنا باشد چو شد محو فنا او

شود درمحو فی الله او بقا او

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۰ - جواب دادن شیخ جنید شیخ کبیر را

 

نه دیوانه بود او مر مرا او

کند اینجا بگفتاری جفا او

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۵ - دروحدت صرف و یکتائی ذات و صفات فرماید

 

کمال سرّ او کشف الغطا او

نمود راز دیدار خدا او

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند

 

طلسمت گر شود اینجا فنا او

بیاید در همه اعیان بقا او

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

بت خود را بریدش دست و پا او

همه ذرّات کردش رهنما او

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۴ - درخبردادن صاحب اسرار فرماید

 

حقیقت آمدست اندر فنا او

ز تو دارد نمودار بقا او

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان » شمارهٔ ۱۶

 

هر چند کسی نیست که هست الّا او

باید که تو فرق بینی از خود تا او

با او بودن خوش است لیکن بی خود

بی خود بودن خوش است لیکن با او

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۸۸

 

نی هرکه کند رقص و جهد بالا او

در فقر بود گزیده و والا او

مسجود ملک تا نشود چون آدم

عالم نشود به عالم اسما او

مولانا
 
 
۱
۲
sunny dark_mode