گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۶ - بند ششم

 

دوشینه چو آن شوخ شد از باع به خانه

دلجوئی من کرد و نیاورد بهانه

وین قطعه که از طبع امیری است فرو خواند

در بحر هزج با دف و طنبور و چغانه

مفعول و مفاعیل و مفاعیل و مفاعیل

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۷ - بند هفتم

 

زهی بچین دو زلف از حبش گرفته خراج

نموده لشگر حسنت عقول را تاراج

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات

ز بهر مبحث این قطعه گشته استخراج

کنونه حال و منش طبع و کوفشان نساج

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۸ - بند هشتم

 

ای آنکه گفتار ترا هوش و روان پاسخ بود

وز آتش عشقت دلم تابنده چون دوزخ بود

مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

بلبل به تقطیع رجز گویا بشاخ و شخ بود

دوزخ شمر تاریک را و آن شولمن دوزخ بود

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۹ - بند نهم

 

ای دلبر طرازی با ما چرا به نازی

عنبر چرا نسائی بربط چرا نسازی

مستعفلن فعولن مستعفلن فعولن

بحر مضارع است این گر خوش همی نوازی

بازی ریسمان را گویند دار بازی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۰ - بند دهم

 

ای رخت چون ماه نخشب وی لبت لعل بدخش

از نگاهی عمر کاهی وز نگاهی روح بخش

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

هست در بحر رمل این قطعه با تاب و درخش

باشد از الحان موسیقی نوای دیف رخش

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۱ - بند یازدهم - هفت خط جام جمشیدی و جز آن

 

رخ برافروخت همچو آیینه

آن پری پیکر سمن سینه

پس ز بحر خفیف باز آورد

این گهرها درون گنجینه

فاعلاتن مفاعلن فعلن

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۲ - در بیان مراتب ترقی و تنزل روح به عقیده بعضی حکماء به اصطلاح عرب و عجم

 

ای شده جادوی بیهوشی ز هوشت سنگسار

ساخت در بحر رمل این قطعه را با چنگ سار

چون روانی از فرودین تن ببالاتن رود

در عرب نسخ است و در فرهنگ ما فرهنگسار

ور فرود آید روان مردم اندر جانور

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۳ - تقسیم طبقات رعیت به فرموده مه آباد

 

کسان به دور مه آباد چاربخش شدند

که دست را بشناسد یکسر از دستار

نخست هیربد و مؤبدان که ایشان را

بخوانده بر من و برمان برین و هورستار

دوم شهان و جهان داوران که در گیتی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۴ - تقسیم طبقات رعیت به فرموده جمشیدشاه

 

شد چار صف آراسته اندر بر جمشید

از مردم این بوم که والا گهرانند

«کاتوز» بدان طایفه گویند که از دین

وز دانش و فرهنگ و هنر با خبرانند

نیسار شد آن قوم سلحشور و سپاهی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۵ - در شمارهٔ نام‌های هفت کشور

 

ای آنکه روی تو بر مه فروغ‌بخش بود

غمت به خرمن دل‌ها چو آذرخش بود

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

ز بحر محبث این قطعه نوربخش بود

به پارسی بشمر نام‌های هفت اقلیم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۶ - روزهای ماه های پارسیان

 

روز ماه پارسی باشد نخستین اورمزد

بهمن و اردیبهشت آنگاه شهریور بود

باز اسپندار مذ خرداد امرداد آمده

هفتمین دی بادر است و هشتمین آذر بود

آنگهی آبان و خورشید است و ماه و تیر و گوش

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۷ - نامهای روز ماههای جلالی

 

روز اول باشد از ماه جلالی جشن ساز

روز دوم «رزم نه » دان روز سوم سرفراز

کش نشین و نوشخوار و غمزدا و رخ فروز

مال بخش و زرفشان و نامجوی ای دلنواز

رزم گیر و کینه کش پس تیغ زن هم داد ده

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۸ - در اسامی خمسه مسترقه بپارسی

 

«پنج دزدیده » که در آخر ماه آبان

موبد پارسی اندرین هر سال فزود

نامشان را چو ز استاد بپرسیدم گفت

آفرین، فرخ، فیروز، دگر راست، درود

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۹ - نامهای پنج دزدیده در اوستا

 

در اوستا بود آن روز نخسین «اهنود»

دوم از پنجه دزدیده همی دان «اشتود»

باز «اسپنتمد» آنگاه «وهو خشتو» دان

هشتویش است و «اورداد» بر او گاه فزود

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۲۰ - نام انگشتان به زبان فارسی و تازی و فرانسه

 

ای که دل‌ها را کشد زنجیر زلفت در کمند

کام شکر کرده تلخ از رشک لعل نوشخند

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

از رمل این قطعه را برخوان به آواز بلند

نام پنج انگشت را در سه زبان آرم به نظم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۲۱ - نامهای بروج به پارسی

 

آن ده و دو کوشک کامد خانه سیارگان

بره و گاو و دو پیکر باشد و خرچنگ دان

شیر و خوشه پس ترازو کژدم است آنگه کمان

بعد از آن بزغاله را با دول و ماهی باز خوان

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۲۲ - نامهای بروج در دساتیر

 

شت جی افرام در دساتیرش

از بروج این چنین کند تعبیر

بره و گاو باد و پیکردان

گات و کام است و نیز «دام سریر»

باز «خرچنگ » و «شیر» و «خوشه » بود

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۲۳ - نامهای دزدمه در دساتیر

 

همان کیوان ابا برجیس و بهرام

«سناشیر» است و «برهستی » چو بلرام

«هرامید» است خورشید جهانتاب

نپید آمد همان بیدخت پدرام

«کلنگ » از تیردان مه «فامشید» است

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۲۴ - در شناسائی چهار سوی زمین

 

چار سوی کرانه گیتی

گر بخواهی ز شعر من بشنو

مشرق و مغرب و جنوب و شمال

خاور و «باختر» «نسار» و بتو

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۲۵ - نیز نام انگشتان به پارسی

 

نام انگشتان مردم در زبان پارسی

با تو گویم اندرین سرواد اگر داری پسند

شست و دشنامی میانه دان و بینام و کلیک

وین دو را نام دگر «کوته دراز» است و کلند

ادیب الممالک
 
 
۱
۷۴۰
۷۴۱
۷۴۲
۷۴۳
۷۴۴
۷۷۰