روز اول باشد از ماه جلالی جشن ساز
روز دوم «رزم نه » دان روز سوم سرفراز
کش نشین و نوشخوار و غمزدا و رخ فروز
مال بخش و زرفشان و نامجوی ای دلنواز
رزم گیر و کینه کش پس تیغ زن هم داد ده
دین پژوه و دیوبند و ره گشای و اسب تاز
گوی باز و پایدار و مهر کار و دوست بین
جان فزای و دلفریب و کامران بشمار باز
شادباش و دیرزی پس شیر گیر و کامیاب
شهریار است آخرین روز این بت چین و طراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، روزهای اول ماه جلالی به ترتیب جشن و رزم و افتخار ذکر شده است. شاعر از ویژگیهای مختلف انسانها، مانند کشاورز، جنگجو و دانشمند، سخن میگوید و به اهمیت دوستی، شجاعت و کامیابی در زندگی اشاره میکند. در نهایت، روز آخر به جشن و شادی و همچنین به نقش شهریار اشاره دارد که در این روزها به او ارج نهاده میشود.
هوش مصنوعی: در روز اول ماه جلالی، جشن بگیرید. روز دوم را روز جنگ بدانید و روز سوم، روز افتخار خواهد بود.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف صفات و ویژگیهای شخصیتی یا نفسانی میپردازد. افرادی که آرام و با صبر هستند، از لذتهای زندگی بهره میبرند و در کنار آنها ویژگیهایی مانند زیبایی و جذابیت نیز وجود دارد. آنها در زندگی خود به دیگران محبت و مال و ثروت میدهند و در جستجوی نام و شهرت هستند؛ در عین حال، دلنواز و خوشخواه برای اطرافیان خود هستند.
هوش مصنوعی: سلاح خود را بردار و آماده نبرد باش، پس به دشمن حمله کن و در عین حال به کسانی که علم و دانش دارند احترام بگذار. همچنین در این مسیر به راهگشایی و یاری دیگران بپرداز و سوارکار دیریاز منتشرکننده حقایق و معارف باش.
هوش مصنوعی: دور و ثابت باش و به عشق و دوستی توجه کن. زندگی را با نشاط و زیبایی بشمار و آن را خوشبخت و پر برکت بدان.
هوش مصنوعی: شاد باشید و امیدوار به روزهای خوب. در این روز پایانی، به استقبال شیر قدرت و موفقیت بروید که همه چیز به پایان میرسد و روزگار به شکلی نو باز میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز
عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود
عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز
دل به جای شاه باشد وین دگر اندامها
[...]
صبر من کوتاه گشت از عشق آنزلف دراز
کو گهی با گل بسیر است و گهی با مل براز
تا ندیدم زلف او کژدم ندیدم گل سپر
تا ندیدم چشم او نرکس ندیدم مهره باز
آن همی آزار دم دل کش خریدارم بجان
[...]
ای سنایی کی شوی در عشقبازی دیده باز
تا نگردی از هوای دل به راه دیده باز
زان که عاشق را نیاز آن گه شفیع آید به عشق
کز سر بینش ز کل کون گردد بینیاز
نیست حکم عقل جایز یک دم اندر راه عشق
[...]
سعد دولت را بسعدالدوله بازآمد نیاز
هردو بهر بندگی در پیش استادند باز
هست با وی نیک ساز ایام از روی خرد
تا که خواهد بود چون با وی نباشد نیک ساز
باز چون رأی رفیع و همت سعد دول
[...]
گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
گرچه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز
گرچه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن
بازگرد ای مرغ گرچه خستهای از چنگ باز
چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.