صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۶ - زبان حال زینب مظلومه(س)
ای روی تو شمع محفل ما
زد داغ تو شعله بر دل ما
رفتی وز رفتن تو گردید
درد و غم و غصه مایل ما
ای سلسله قریش را سر
[...]
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۷ - فی المرثیه
یا رسول الله حسینت بر زمین افتاده است
بر زمین کربلا از صدر زین افتاده است
مانده در عالم شه دین بیمدد کار و غریب
کار او با ناله هل من معین افتاده است
احتیاج حنجر خشک حسین تشنهلب
[...]
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۹ - زبان حال امام(ع)
یا رب چون من به غربت کسی مبتلا نباشد
در پیش چشم دشمن بیاقربا نباشد
عباس من کجایی ای مهربان برادر
جای تو اندرین دشت پیاد چرا نباشد؟
ای مونس غریبان سقای غم نصیبان
[...]
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۰ - و برای او همچنین
کسی که در غم شاه شهید گریانست
به درد معصیتش اشک دیده درمانست
عزای خسرو لب تشنه کی رود از یاد
همیشه اشک محبان به فکر طوفان است
تنی که بر سر دوش رسول ماوی داشت
[...]
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۱ - زبان حال زینب خاتون(ع)
ای برادر چیست حالت در تب و بیتابی هنوز
کرده سیرابت کسی یا تشنه آبی هنوز
از هجوم ابتلا ای نوح طوفان بلا
غوطه ور چون ماهی به سمل بگردابی هنوز
در میان قتلگه بنهادی سر بر سجود
[...]
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۳ - همچنین زبان حال زینب خاتون(ع)
جان برادر، فدای قلب فکارت
خوب تسلی دهی به خواهر زارت
از وطنت کوفیان به کوفه کشیدند
تا بنمایند جان خویش نثارت
حال خدنک ستمگری به کمانها
[...]
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۵ - همچنین در مصیبت
هر که را درد غریبی در جهان مضطر کند
یاد باید از عزای سبط پیغمبر کند
آنکه اندر ماتمش در باغ جنت روز و شب
اشک حسرت مصطفی از چشم گریان تر کند
آنکه تا روز جزا اندر نجف شیر خدا
[...]
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۶ - مرثیهٔ دیگر
ز بس که چرخ جفا کار و زشتکردار است
همیشه دشمن یار و معین اغیار است
گرفته سنگ عداوت به دست چون صیاد
به فکر صید دل اهل بیت اطهار است
گمان کنی که حسین شدشهید و کار گذشت
[...]
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۷ - و برای او همچنین
کوفیان چون به صف ماریه غوغا کردند
بهر تاراج حرم دست ستم وا کردند
هر چه بود از زر و خلخال به غارت بردند
هر چه بد چادر معجر همه یغما کردند
نقد ایمان پی ده روز جهان داده ز دست
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۱ - و برای او فی النصیحه
بیا ای دل دمی بنشین و گوش هوش با من کن
ز دریای نصیحت گوهر غلطان به دامن کن
در این دشت مخوف هولناک پر خطر اول
ز خوف رهزنان دهر جان خویش ایمن کن
بیفشان در زمین سینه تخم معرفت آنگه
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۳ - و برای او همچنین
دردا و حسرتا که به غفلت جهان گذشت
عمر عزیز در طمع این و آن گذشت
ای خفته در سراچه غفلت ز جای خیز
بربند بار جان که دگر کاروان گذشت
قارون مگر نداشت بسی نقد سیم و زر
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۴ - و برای او همچنین
به عزلت گوشه از هفت کشور داشتن بهتر
غم سر داشتن از تاج و افسر داشتن بهتر
زند آن کس که در ملک فقیری نوبت شادی
تواند آن زمان دل از جهان برداشتن بهتر
چه آخر طعمه موران خاکست این تن فربه
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۵ - در موعظه و نصیحت
به پنج روزه ایامِ اعتماد مکن
به هست و نیست دل خود غمین و شاد مکن
اگر خوشیست اگر غم چو باد درگذرد
چو باد کن گذر و تکیه را به باد مکن
هر آنچه بهر ازین عاریتسرا داری
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۶ - و برای او فی الحکایه
دوستی از من گمنام پی ضرب مثل
خواست کیفیت تشبیه خلایق به جُعَل
گرچه در عهده این ذره بیقدر نبود
که کند مشکل ارباب مودت را حل
لیک از غایت نادانی و در عین قصور
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۷ - و برای او علیه الرحمه
دو روز گر دلی از عیش دهر آباد است
چه جای خنده که این خانه سست بنیاد است
در این سراچهٔ فانی خوشا به حال کسی
که او ز بندگی روزگار آزاد است
چراغ عمر که روشن از اوست شام حیات
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۸ - همچنین
عنقریب است که این سلسله بر هم زدهاند
کوس ماتم به شکست دل خرم زدهاند
ناگهان تیرخواسان حوادث ز کمین
قلم سهو به طغرای پر و کم زدهاند
منشین غافل از آیات نهانی کاین قوم
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۹ - و برای او
هر که به کف قوت صبح و شام ندارد
راحتی از زندگی به کام ندارد
در بر اغیار و یار هیچ ندارد
مرد تهیدست احترام ندارد
گر بود از نسل معن و حاتم وقاآن
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۲۰ - و برای او
دلا به کسب سعادت چرا شتاب نداری
غم جوانی و پیری به هیچ باب نداری
چه شد تو را که محبان تمام رفت و تو تنها
خیال رحلت از این منزل خراب نداری
متاع عمر عزیز تو صرف شد به بطالت
[...]
صامت بروجردی » کتاب المناجات با قاضی الحاجات » شمارهٔ ۱ - کتاب المناجات با قاضی الحاجات
ای پرده پوش معصیت عاصیان تمام
بر درگه تو دیده امید خاص و عام
کار تو عفو و بخشش و انعام روز و شب
شغل تو فضل و رحمت و اکرام صبح و شام
جز معصیت نکرده و خواهم ز تو بهشت
[...]
صامت بروجردی » کتاب المناجات با قاضی الحاجات » شمارهٔ ۲ - و برای او همچنین
ای خالقی که صانع ارض و سما تویی
معبود کائنات ز شاه و گدا تویی
چشم امید سوی دارند ممکنات
آن کس که بوده است و بود با بقا تویی
در ورطه مهالک و آلام صعب سخت
[...]