دلا به کسب سعادت چرا شتاب نداری
غم جوانی و پیری به هیچ باب نداری
چه شد تو را که محبان تمام رفت و تو تنها
خیال رحلت از این منزل خراب نداری
متاع عمر عزیز تو صرف شد به بطالت
به روزگار بجز میل خورد و خواب نداری
ز ارتکاب معاصی همیشه بیخود و مستی
خبر ز دوزخ و هنگامهٔ عذاب نداری
به خون بیگنهان بیحساب پنجه میالای
عجب که واهمه از موقف حساب نداری
چگونه صبر کنی در جزا به آتش دوزخ
در این جهان که دمی تاب آفتاب نداری
که داده است تو را در زمانه این همه جرأت
که میکنی گنه و خوف از عقاب نداری
برای زادره (صامت) ای سرشک شتابی
بدا به حال تو ای دیده از چه آب نداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.