گنجور

 
صامت بروجردی

دو روز گر دلی از عیش دهر آباد است

چه جای خنده که این خانه سست بنیاد است

در این سراچهٔ فانی خوشا به حال کسی

که او ز بندگی روزگار آزاد است

چراغ عمر که روشن از اوست شام حیات

هنوز صبح نگردیده کُشتهٔ باد است

نبسته طرف کسی از رفاقت نااهل

به احتیاط بزن مشت راکه فولاد است

ز مهربانی بی‌اصل او مشو ایمن

که روزگار گهی صید و گاه صیاد است

عجب گلیست جوانی برای آن گلچین

که عندلیب صفت هر سحر به فریاد است

سری که در گرو راحت جهان داری

به هوش باش که در زیر تیغ جلاد است

اگر برای خرابی‌ست روی خاک بس است

چه جای ساختن قصر و باغ شداد است

طریق راست رَوی را اگر همی طلبی

نه در طریقه مستان نه زهد زهاد است

نفس به سینه در این تنگ دگر شد تنگ

اجل بیا تو مدد کن که وقت امداد است

به آهن دل نادان نمی‌کند اثری

سخن اگرچه گرانتر ز پتک حداد است

نیافریده خداوند راحت اندر دهر

کسی چگونه ز دور زمانه دلشاد است

سخن به قاعده انشا نمی‌کنی (صامت)

هنوز طفل تو محتاج چوب استاد است

 
 
 
کلیم

جگر ز زخم تو معمور و دل ز غم شاد است

ز یمن جور تو اقلیم درد آباد است

اجل ز هر غمم آسوده کرد و دانستم

که شمع را اگر آسایشی است از باد است

به آن رسیده که رامم شود، رمش ندهی

[...]

سلیم تهرانی

دلم به عشق ز آسیب فتنه آزاد است

چراغ بزم سلیمان مصاحب باد است

دماغ نکهت گل نیست ما خموشان را

به عندلیب بگویید این چه فریاد است

کسی نمانده که گیرد خبر ز حال کسی

[...]

طغرای مشهدی

دلم ز قید پریدن همیشه آزاد است

دو بال بر تن من، چون دو دست صیاد است

شود ز سایه تصویر، با زمین یکسان

عمارت دل ما بس که سست بنیاد است

کسی نماند که از جور آسمان نگریست

[...]

فیض کاشانی

برا امام که بنیاد عمر بر باد است

بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است

غلام همت آنم که جز محبت تو

ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

شنیده‏اید که در حق دوستان علی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
واعظ قزوینی

دماغ اهل فنا، از مکاره آزاد است

چراغ مجلس تصویر، ایمن از باداست

دل شکسته، چه غم دارد از حوادث دهر؟

که بیم سیل کشد، خانه یی که آباد است!

بکن حذر ز ضعیفان، به زور خویش مناز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه