گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

بجز نسیم که یابد نصیبی از گلزار

که یک گلست در این باغ و عندلیب هزار

چو از گل آرزوی مرغ خوش نظر با دست

تو هم ببوی قناعت کن از نسیم بهار

وگر چو غنچه جهان را بروی گل بینی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

پندم بچه عقل می دهد پیر

بندم بچه جرم می نهد میر

کز حلقه ی زلف او دلم را

کس باز نیاورد بزنجیر

تدبیر چه سود از آنک نتوان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

ترک عالم گیر و عالم را مسخر کرده گیر

و ابلق ایام را در زیر زین آورده گیر

چون ازین منزل همی باید گذشتن عاقبت

همچو مه بر طارم پیروزه منزل کرده گیر

گر حیات جاودانی بایدت همچون خضر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

برو ای خواجه و شه را بگدا باز گذار

مهربانی کن و مه را بسها باز گذار

تو که یک ذره نداری خبر از آتش مهر

ذره ی بی سر و پا را بهوا باز گذار

چند چون مرغ کنی سوی گلستان پرواز

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

ای پیر مغان شربتم از دُرد مغان آر

وز درد من خسته مغانرا بفغان آر

چون ره بحریم حرم کعبه ندارم

رختم بسر کوی خرابات مغان آر

مخمور دل افروخته را قوت روان بخش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

ای دل ار سودای جانان داری از جان درگذر

ور دل از جان بر نمی گیری ز جانان درگذر

در حقیقت کفر و ایمان جز حجاب راه نیست

عاشقی را پیشه کن وز کفر و ایمان درگذر

با سرشک ما حدیث لؤلؤ لالا مگوی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

فتاده ام من دیوانه در غم تو اسیر

بیا و طره برافشان که بشکنم زنجیر

برآید از قلمم بوی مشک تاتاری

اگر بوصف خطت شمه ئی کنم تحریر

چه خوابهای پریشان که دیده ام لیکن

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

قلم گرفتم و می خواستم که بر طومار

تحیتی بنویسم بسوی یار و دیار

برآمد از جگرم دود آه و آتش دل

فتاد در نی کلکم ز آه آتش بار

امید بود که کاری برآید از دستم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

آشنای تو ز بیگانه و خویشش چه خبر

و آنک قربان رهت گشت ز کیشش چه خبر

هدف ناوک چشم تو ز تیغش چه زیان

تشنه ی چشمه ی نوش تو ز نیشش چه خبر

هر کرا شیر ز پیش آید و شمشیر از پس

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

زهی طناب سرا پرده ی تو گیسوی حور

بزن سریر توجه ی ببارگاه سرور

کجا بمنزل کرّ و بیان بری هودج

از این طوافگه اهرمن نکرده عبور

علم چگونه زنی بر فضای عالم قدس

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

کار من شکسته بسامان رسید باز

درد من ضعیف بدرمان رسید باز

شاخ امید من گل صد برگ بار داد

مرغ مراد من بگلستان رسید باز

از بارگاه مکرمت عام خسروی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

برگ نسرین ترا بی خار می یابم هنوز

باغ رخسارت پر از گلنار می یابم هنوز

دوش می گفتی که چشم ناتوانم خوشترست

خوشترست اما منش بیمار می یابم هنوز

تا نپنداری که بنشست آتش منصور از آنک

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز

زین پس من و خیالش و شبهای دیرباز

امروز در جهان بنیازست ناز ما

و او از نیاز فارغ و از ناز بی نیاز

عشاق را اگر بحرم ره نمی دهند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

بستیم دل در آن سر زلف دراز باز

گشتیم صید آن صنم دلنواز باز

مرغی که بود بلبل بستانسرای شوق

همچو تذرو گشت گرفتار باز باز

با ما اساس عربده و کین نهاده است

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

کجا بود من مدهوش را حضور نماز

که کنج کعبه ز دیر مغان ندانم باز

مرا مخوان بنماز ای امام و وعظ مگوی

که از نیاز نمی باشدم خبر ز نماز

چو صوفی از می صافی نمی کند پرهیز

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

نه مرا بر سر کوی تو بجز سایه جلیس

نه مرا در غم عشق تو بجز ناله انیس

نزد خسرو نبود هیچ شکر جز شیرین

پیش رامین نبود هیچ گل الا رخ ویس

گرنه هدهد ز سبا مژده ی وصل آرد باز

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

ای مرغ خوش‌نوا چه فرو بسته‌ای نفس

برکش ز طرف پرده‌سرا نالهٔ جرس

چون نغمه‌ساز گلشن روحانیان تویی

خاموش تا به چند نشینی در این قفس

تا کی در این مزابل سفلی کنی نزول

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

رخت شمع شبستان می نهندش

لبت لعل بدخشان می نهندش

اگر شد چین زلفت مجمع دل

چرا جمعی پریشان می نهندش

گدائی کز خرد باشد مبرا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

آه از آن یار که نبود خبر از یارانش

داد از آنکس که نباشد غم غمخوارانش

یاری آن نیست که آگاه نباشد از یار

یار باید که بود آگهی از یارانش

زورمندی که گرفتار نشد در همه عمر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

رقم ز غالیه بر طرف لاله زار مکش

ز نافه ی ختنی نقش بر عذار مکش

بخون دیده ی ما ساعد نگارین را

بیا و رنگ کن و زحمت نگار مکش

بقصد کشتن ما خنجر جفا و ستم

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲۲۶
۲۲۷
۲۲۸
۲۲۹
۲۳۰
۷۷۰