گنجور

 
خواجوی کرمانی

نه مرا بر سر کوی تو بجز سایه جلیس

نه مرا در غم عشق تو بجز ناله انیس

نزد خسرو نبود هیچ شکر جز شیرین

پیش رامین نبود هیچ گل الا رخ ویس

گرنه هدهد ز سبا مژده ی وصل آرد باز

که رساند بسلیمان خبری از بلقیس

مهرورزان چو جمال تو بها می کردند

روی چون ماه ترا مشتری آمد برجیس

پیش چین سر زلف تو نیرزد بجوی

نافه ی مشک ختا گرچه متاعیست نفیس

باغ دور از تو بر مدعیان فردوسست

خار و خس برگ گل و لاله بود نزد خسیس

بر سر کوی خرابات مغان خواجو را

کاسه آنگاه شود پر که تهی گردد کیس