فتاده ام من دیوانه در غم تو اسیر
بیا و طره برافشان که بشکنم زنجیر
برآید از قلمم بوی مشک تاتاری
اگر بوصف خطت شمه ئی کنم تحریر
چه خوابهای پریشان که دیده ام لیکن
معبّرم همه زلف تو می کند تعبیر
چنین که باز گرفتی زبان ز پرسش من
زبان خامه ازین دل شکسته باز مگیر
اگر چنانک توانی جدا شدن ز نظر
گمان مبر که توانی برون شدن ز ضمیر
ز بوستان نعیمم گزیر هست ولیک
ز دوستان قدیمم نه ممکنست گزیر
حکایت دل از آن رو کنم بدیده سواد
که درد عشق فزون آید از بیان دبیر
اگر بنامه کنم وصف آه و زاری دل
برآید از سر کلکم هزار ناله ی زیر
کند شکایت هجر تو یک بیک خواجو
بخون دیده ی گرینده دمبدم تحریر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از حال و هوای عاشقانه خود میگوید و از درد و غم ناشی از عشق سخن میزند. او خود را در غم معشوق اسیر میبیند و از او میخواهد که با زیباییهایش زنجیرهای اسارت را بشکند. شاعر احساس میکند که افکارش و خوابهایش تحت تأثیر زلف معشوق قرار دارند و نگفتههایش را زبانش نمیتواند بیان کند. او تأکید میکند که هرچند ممکن است از یکدیگر دور شوند، اما نمیتوانند از دل همدیگر خارج شوند. در این شعر، دلتنگی و درد عشق به وضوح احساس میشود و شاعر از این وضعیت شکایت دارد. در پایان، به اشکها و نالههای دل میپردازد و اعلام میکند که این درد را به قلمش واگذار کرده است.
هوش مصنوعی: من در غم تو به شدت گرفتار شدهام و دیوانهوار به تو فکر میکنم. بیا و موهایت را باز کن تا من بتوانم زنجیرهای این غم را بشکنم و آزاد شوم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درباره زیبایی خط تو چیزی بنویسم، عطر مشک تاتاری از قلمم به مشام خواهد رسید.
هوش مصنوعی: من خوابهای نامنظم و عجیبی دیدهام، اما تعبیر آنها فقط به زلفهای تو مربوط میشود.
هوش مصنوعی: اگر از پرسش من زبان باز میکنی، لطفاً زبان خامهات را از دل شکستهام بازنگیر.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی از دید دیگران دور شوی، نباید گمان کنی که میتوانی از دل و ذهن خود فاصله بگیری.
هوش مصنوعی: اگرچه میتوانم از باغ بهشتی دور شوم، اما از دوستان قدیمیام نمیتوانم جدا شوم.
هوش مصنوعی: من داستان دل خود را از روی نوشتهها بیان میکنم، زیرا درد عشق بیش از آن است که بتوان با کلام معمولی به تصویر کشید.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از درد و رنجی که در دل دارم بگویم، هزاران ناله و شیون از گلویم بیرون میآید.
هوش مصنوعی: خواجو به طور مستمر از دوری تو گلایه میکند و چشمانش پر از اشک است. او در هر لحظه احساسات خود را به قلم میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع
همی بدادی تا در ولی نماند فقیر
بسا کسا که برهست و فرخشه بر خوانش
بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر
مبادرت کن و خامش مباش چندینا
[...]
نگر به لاله و طبع بهار رنگ پذیر
یکی برنگ عقیق و دگر ببوی عبیر
چو جعد زلف بتان شاخهای بید و خوید
یکی همه زره است و دگر همه زنجیر
درخت و دشت مگر خواستند خلعت زا بر
[...]
بتی که راستی از قد او رباید تیر
بتیر غمزه ز گردون فرود آرد تیر
نه سیب سرخ بود با رخان او مر مهر
نه با درنگ بود چون رخان من مه تیر
ز خواب دیده پر آب من ندارد بهر
[...]
بهست قامت و دیدار آن بت کشمیر
یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر
بتی که هست رخ و زلف او به رنگ و به بوی
یکی شبیه عقیق و یکی بسان عبیر
دل و برش به چه ماند به سختی و نرمی
[...]
عمید دولت عالی و خاص مجلس میر
امین گنج شه و حمل بخش حمله پذیر
نهاده روی ز حضرت بدین دیار به غزو
به طالعی که قضا روبود به فتح بشیر
گشاده حشمت او دست عدل بر عالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.