خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۶
بس کن از سودای خوبان داشتن خاقانیا
کز سر سودا خرد را در سر آرد خیرگی
صورت خوبان به معنی چون ببینی آینه است
کز برون سو روشنی دارد درون سو تیرگی
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۷ - در نکوهش بغداد
ای باغ داد و بیضهٔ بغداد مرحبا
دورانگه سپهر و سفرگاه انجمی
از نور و نور و سور و سرور و چراغ و باغ
چرخ چهارمی نه که فردوس هشتمی
هستت ز رنگ و بوی همه چیزها ولیک
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۸
دی شبانگه به غلط تا به لب دجله شدم
باجگه دیدم و نظاره بتان حرمی
بر لب دجله ز بس نوش لب نوشلبان
غنچه غنچه شده چون پشت فلک روی زمی
نازنینان عرب دیدم و رندان عجم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۹
ای بزم تو فروخته رایات خرمی
در شان عهدت آمده آیات محکمی
از غایت احاطت و از قوت و شرف
هم جرم آفتابی و هم چرخ اعظمی
وقت است کز برای هلاک مخالفان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۰ - در مرثیهٔ اسپهبد کیالواشیر
چراغ کیان کشته شد کاش من
به مرگش چراغ سخن کشتمی
گرم قوتستی چراغ فلک
به آسیب یک دم زدن کشتمی
گرم دست رفتی به شمشیر صبح
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۱
خاقانیا! مسیح دما! زین خراس دهر
نانت جوین چراست سخنهات گندمی
مردی، چرا شوی به در عامه طفلوار
شیری، چرا کنی ز سر لابه سگ دمی
درگاه حق شناس که دنیا ز پس دود
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۲
باور نکردمی که رسد کوه سوی کوه
مردم رسد به مردم، باور بکردمی
کوهی بد این تنم که بدو کوه غم رسید
من مردمم چرا نرسیدم به مردمی؟
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۳
گر از غم خلاصی طلب کردمی
هم از نای و نوشی سبب کردمی
مرا غم ندیم است خاص ارنه من
چو عامان به نوعی طرب کردمی
اگر غم طلاق از دلم بستدی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۴
عالمی بس دیو رای است ارنه من
نام حور دل فریبش کردمی
ارغوانش زعفران ساید همی
ور نسودی من عتابش کردمی
شهربانووار چون رفتی به راه
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۵
اهل بایستی که جان افشاندمی
دامن از اهل جهان افشاندمی
گر مرا یک اهل ماندی بر زمین
آستین بر آسمان افشاندمی
شاهدان را گر وفائی دیدمی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۶ - در مرثیهٔ اهل بیت خود
چشمهٔ خون ز دلم شیفتهتر کس را نی
خون شو ای چشم که این سوز جگر کس را نی
تنم از اشک به زر رشتهٔ خونین ماند
هیچ زر رشته ازین تافتهتر کس را نی
هیچ کس عمر گرامی نفروشد به عدم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۷ - در هجو رشید الدین وطواط
رشیدکا ز تهی مغزی و سبک خردی
پری به پوست همی دان که بس گران جانی
گه شناس قبول از دبور بیخبری
گه تمیز قبل از دبر نمیدانی
سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۸ - در مرثیهٔ سلطان شرق
گویند کز تبی ملک الشرق درگذشت
ای قهر زهردار الهی چنین کنی
مرگ از سر جوان جهانجوی تاج برد
ای مرگ ناگهان تو تباهی چنین کنی
شاهی خدای راست که حکم این چنین کند
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۹
صانعا شکر تو واجب شمرم
که وجود همه ممکن تو کنی
کائنا من کان خاک در توست
که زخاک این همه کائن تو کنی
گرچه از وجه عدم عین وجود
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۰
ز آب سخن بحر ارجیش را من
مدد میدهم تا تو تاثیر بینی
ازین بحر ماهی گرفتندی اکنون
چو من آمدستم صدف گیر بینی
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۱ - در هجو
اهل بغداد را زنان بینی
طبقات طبقزنان بینی
هاون سیم زعفران سایان
فارغ از دستهٔ گران بینی
زعفران سای گشته هاونها
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۲
خاقانیا فرو خوان اسرار آفرینش
از نقش هر جمادی کورا روان نبینی
از خوار داشت منگر در ذات هیچ چیزی
کآنجا دلی است گویا کورا زبان نبینی
در هر دلی است دردی در هر گلی است وردی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۳ - در ترک شهوترانی
آب شهوت مریز خاقانی
دست ازین آب هم به آب بشوی
بس که سرخاب روی عمر بشست
این سپیداب پست شهوت جوی
رشته جان مبر ز مهرهٔ پشت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۴
صبح کرم و وفا فرو شد
خاقانی ازین دو جنس کم جوی
پای طلب از کرم فرو بند
دست از صفت وفا فرو شوی
شو تعزیت کرم همیدار
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۵
مرفق دهم به حضرت صاحب قصیدهای
خوشتر ز اشک مریمی و باد عیسوی
از خلق جعفر دومش آفریده حق
چون زر جعفری همه موزون و معنوی
کز رشک سحرهاش ز حیرت رودبه عجز
[...]