خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۴
خاقانی را مپرس کز غم
ایام چگونه میگذارد
وامی که ازین دو رنگ برداشت
از کیسهٔ عمر میگذارد
جوجو ستد آنچه دادش ایام
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۵ - در مدح مجد الدین افتخار الاسلام
با آینهٔ ضمیر مخدوم
خواهد که نفس زند نیارد
مجد الدین افتخار اسلام
که اسلام بدو تفاخر آرد
بحری است نهنگ سار کلکش
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۶
سر سخنان نغز خاقانی
از خواجه شنو که علمش او دارد
از تشنه بپرس ارز آب ایرا
ارز او داند که آرزو دارد
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷
دلت خاقانیا زخم فلک راست
که آن چوگان جز این گویی ندارد
ز جیب مه قوارهات زیبد از سحر
که بابل چون تو جادویی ندارد
ازین هر هفت کردهٔ هفت دختر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۸ - در مدح منوچهر شروان شاه و شکایت اخستان شاه
در عجم کیست کو چو طفل عرب
طوق تو در گلو نمیدارد
همتت در جهان نمیگنجد
هفت دریا سبو نمیدارد
آفتابی است تیغ تو که غروب
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - در مرثیهٔ امام محمد یحیی
خاقانیا به سوک خراسان سیاه پوش
که اصحاب فقه گرد سوادش سپاه برد
عیسی به حکم رنگرزی بر مصیبتش
نزدیک آفتاب لباس سیاه برد
دهر از سر محمد یحیی ردا فکند
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۰
جفاست از تو جواب سؤال خاقانی
سؤال را ز تو تا کی جواب باشد سرد
جواب سرد فرستی شفای دل ندهد
شفا چگونه دهد چون گلاب باشد سرد؟
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - در هنگام زیارت مدینهٔ منوره گفته و در آن خاک نهفته است
ای شفیع صد هزار امت چو خاقانی به حشر
بنده مرتد بود و بر دست تو ایمان تازه کرد
گر زبان او جنابت داشت از هر جانبی
آن جنابت برگرفت اشکی که طوفان تازه کرد
چون زبان او به هفتاد آب خجلت شسته گشت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۲
تو مار صورتی و همیشه شکرخوری
خاقانی است طوطی و دایم جگر خورد
این هم ز بخشش فلک و جود عالم است
کان را که خاک باید خوردن، شکر خورد
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۳
شکست این دلم نادرست اعتقادی
به سم خار در دیدهٔ آرزو زد
خطا کرد پرگار غمزش همانا
که زخمی بر آن سینهٔ نیکخو زد
شنیدی که زنبور کافر بمیرد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح اقضی القضاة عز الدین بوعمران
امام ملت چارم که آسمان ششم
سعود مشتری او را نثار میسازد
غیاث ملت، اقضی القضاة عز الدین
که بحر دستش زرین بحار میسازد
فضایلش ملک دست راست چندان دید
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۵ - در استغنای طبع
شاخ دولت به نزد خاقانی
میوه افشاندنش نمیارزد
چرب و شیرین خوانچهٔ دنیا
به مگس راندنش نمیارزد
زر طلب کردن از در ملکان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۶
خاقانیا به بغداد اهل وفا چه جوئی
کز شهر قلب کاران این کیمیا نخیزد
گر خون اهل عالم ریزند دجله دجله
یک قطره اشک رحمت از چشم کس نریزد
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۷ - در مرثیهٔ امیر رشید الدین اسد شروانی
آه و دردا که شبیخون اجل
در زد آتش به شبستان اسد
بدل نغمهٔ عنقاست کنون
نغمهٔ جغد بر ایوان اسد
اسدالله عجم خواند علیش
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح خاقان اعظم منوچهر شروان شاه
ولینعمتم کیست خاقان اعظم
کز انعام حق دعاگو شناسد
محمد خصال است و حسان او من
من او را شناسم مرا او شناسد
منم در سخن مالک الملک معنی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹ - در نکوهش زن
زخم بر دل رسید خاقانی
تا خود آسیب بر خرد چه رسد
نقب محنت به گنج عمر رسید
تا به بنیاد کالبد چه رسد
گوئی از باغ جان رسد خبرت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰
تا تو ناز فروتران نکشی
مرا تو را لاف برتری نرسد
چون کسی زیر بار بر تو نیست
بر سر اوت سروری نرسد
ور عطا بخشی ور زنی بر سر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۱
فتنه تا اندکی بود صعب است
سهلش انگار تا فراوان شد
آبله تا یکی است درد کند
چون همه تن گرفت آسان شد
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۲ - در مرثیه امام ناصر الدین ابراهیم باکوئی
از مرگ براهیم که علامهٔ دین بود
دردا که علامات کرامات نگون شد
تا تختهٔ خاک است حصارش فضلا را
سر تختهٔ خاک آمد و دل خانهٔ خون شد
گویند که سلطان مهین بر در گنجه است
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳
سپهر مکارم صفی کز صفاتش
کدورت نصیب روان عدو شد
ازو اقتدار معالی فزون گشت
وزو روزگار مکارم نکو شد
کهن گردد اکنون حدیث افاضل
[...]