گنجور

 
خاقانی

شکست این دلم نادرست اعتقادی

به سم خار در دیدهٔ آرزو زد

خطا کرد پرگار غمزش همانا

که زخمی بر آن سینهٔ نیک‌خو زد

شنیدی که زنبور کافر بمیرد

هر آنگه که نیشی به مردم فرو زد

نه کژدم سر نیش زد عالمی را

که او را وبال آمد آن نیش کو زد