گنجور

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰

 

آن شنیدی که خار در گلزار

گل خوشبوی را برادر خواند

راست می گفت لیکن از پی خار

هیچ دانا درخت گل ننشاند

بلکه دانا چو گلبنی پرورد

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱

 

ایاز بهر تفاخر مخدرات سپهر

همیشه در حرم حرمت تو کرده سجود

سبب وجود بو دار نه چرخ وارون کار

نیافریدی خود واجب الوجود، وجود

در تو مقصد گیتی است ز آنکه باز نگشت

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲

 

ای بزرگی که با نسیم وفات

بوی شب‌بوی درنمی‌گنجد

بر در جاهت ارچه چرخ شدست

توی در توی درنمی‌گنجد

پس و را بندهٔ بلای دل است

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳

 

دیدم الفی چند سخنگو که لب عقل

از منطقشان جام اشارات گسارد

ترکیب خطی گشته وزان خط شده حیران

ادراک که اندیشه بدو ملک سپارد

خطی که هنرمند بدو چون نظر افکند

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴

 

محیط و نقطه ملت، سوار و مرکب دین

خدایگان شریعت درین چه فرماید

چو گربه ای سر ده قمری و کبوتر را

بقرب هفته ای از تن بقهر برباید

ز راه شرع، بحکم قصاص صاحب مرغ

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵

 

والا عمید دولت و دین ای که بر سپهر

در بندگیِّ خانه ی تو تیر می رود

بی رونق است کارم و در خدمتت بشرح

نزدیک هفته ایست که تقریر می رود

چون می رود ز خدمت تو کار اهل فضل

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶

 

سپهر قدرا، گردون هر آنچه حکم کنی

بر آستان تو گردن نهاده بفرستد

شراب دار تو دانم که نور دیده ازو

اگر طلب کنم ابرو گشاده بفرستد

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

زهی ز پیکر درگاهت اوج خورشیدی

که ذره ای بود اندر هواش پیکر تیر

دقیقه ایست ز قدر تو نه سپهر بلند

بعلقه ای ز ضمیر تو هفت جرم منیر

مسیر ابر بنان تو تا نقاب کشید

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸

 

چو در سخا و سخن قوت حیات نهاد

خدای عزوجل هر دم از دم و حکمش

خواص معجز عیسی و خضر کرد پدید

نتایج سر کلک از عنایت قلمش

مرا بخاسته ز آثار همت عالی

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹

 

ای صاحبی که گردون گرد از جهان برآرد

گر یک نفس نباشد در حفظ تو طبایع

از حضرت تو لفظی وز نه فلک معانی

از خامهٔ تو حرفی وز صد کتب شرایع

کلک وانا ملت را زیبد که هست و باشد

[...]

امامی هروی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱

 

میان یک دله یاران بسی حکایت‌هاست

که آن سخن به زبان قلم نیاید راست

چه دانم و چه نمایم؟ چه گویم و چه کنم؟

که جان من ز غم عاشقی بخواهد کاست

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲

 

فرزند عزیز، قرةالعین کبیر

بادات خدا در همه احوال نصیر

بپذیر به یادگار این نسخه ز من

میکن نظری درو ولی یاد بگیر

می‌خواست پدر که با تو باشد همه عمر

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳

 

به طعنه گفت مرا دوستی که: ای زراق

چرا همیشه شکایت کنی ز دست فراق؟

وصال یار نبودت فراق را چه کنی؟

نشان عشق نداری، چه لافی از عشاق؟

بسی بگفت ازینگونه، گفتمش: بشنو

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴

 

گرچه بیماری ای نسیم سحر

خبر من به مولتان برسان

ورچه در خورد نیست خدمت من

به بزرگان خرده‌دان برسان

به زبانی که بی‌دلان گویند

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

دریغا روزگار خوش که من در جنب میمونت

بدم با بخت هم کاسه، بدم با کام همزانو

رسم گویی در آن حضرت دگرباره من مسکین

عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

دریغا روزگار ما و آن ایام در مهرش

همی گویم به صد زاری، سر ادبار بر زانو

چو یاد آرم من از ایشان به هر ساعت همی گویم:

عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷

 

چو یاد آرم از آن ساعت که خرم طبع بنشستم

لبم پر خنده، با یاران و با احباب همزانو

بر آرم آه سوز از دل، به صد زاری و پس گویم:

عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸

 

راحت دوستان عمادالدین

چون که امروز بهترک هستی

در کف محنت خودی امروز؟

یا نه از دست رنج وارستی

همچو ماهی بر آسمان نشاط

[...]

عراقی
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

روز فطرت چو دست قدرت ساخت

از منی قرطه پرند مرا

حبس صلبم قرارگاه آمد

پس رحم کرد شهربند مرا

زان مضایق چو لطف مبدا خلق

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

ای آنکه عفو کامل و احسان سابقت

برداشت رعب و امید و بیم را

در حل و عقد نظم جهان دست قدرتت

برهان نمود معجز کف کلیم را

شرمنده دو لفظ تو از تو نواخت یافت

[...]

مجد همگر
 
 
۱
۱۲۴
۱۲۵
۱۲۶
۱۲۷
۱۲۸
۴۰۰