گنجور

 
مجد همگر

ای آنکه عفو کامل و احسان سابقت

برداشت رعب و امید و بیم را

در حل و عقد نظم جهان دست قدرتت

برهان نمود معجز کف کلیم را

شرمنده دو لفظ تو از تو نواخت یافت

آری کریم نیک نوزاد یتیم را

بوسیدادیم پای تو را از سر حسد

بدخواه شد سهیل یمانی ادیم را

در حق من که گاه سخن داعی حقم

لطفی بکن رعایت حق قدیم را

یعنی که آن پیام به گوش ملک رسان

دانم که دانی آخر رسم حکیم را

 
 
 
ابن حسام خوسفی

ای به سر کوی تو مسکن و مأوی مرا

خاک درت خوش‌تر از جنت اعلی مرا

روی توام در نظر فکر توام در ضمیر

بهتر از این چون بود صورت و معنی مرا

گوشه‌نشینان کنند دعوی هر قبله‌ای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه