گنجور

 
عراقی

گرچه بیماری ای نسیم سحر

خبر من به مولتان برسان

ورچه در خورد نیست خدمت من

به بزرگان خرده‌دان برسان

به زبانی که بی‌دلان گویند

سخن من بدان زبان برسان

خبر از حال من بدان دیده

صبح گاهی به گلستان برسان

نغمهٔ ارغنون نالهٔ من

بامدادان به ارغوان برسان

به جناب بزرگ قدوهٔ دین

بندگی‌های بیکران برسان

ور ندانی که: من چه می‌گویم

یک به یک می‌کنم، بیان برسان

اشتیاقم به خدمتش چندانک

نتوان داد، شرح آن برسان

شکر احسان او ز من بشنو

پس بگوش جهانیان برسان

سوختم ز آتش جدایی او

دود سوزم به آسمان برسان

آن دم از من نماند جز نفسی

دادم اینک به تو روان، برسان

جان شیرینم اوست، می‌دانی

سخن من به گوش جان برسان

دل پاکش جنان پر طرب است

خبر من بدان جنان برسان

ور جوابی دهد تو را کرمش

به من شیفته روان برسان

به من دل‌شده، اگر بتوان

نامهٔ دوست مهربان برسان

بوستان دلم فراق بسوخت

هان، نسیمی به بوستان برسان

اثری از نسیم خاک درش

به من زار ناتوان برسان

هر سعادت، که نیست برتر از آن

یارب آن قدوه را بر آن برسان

بهر آن تربیت که دل خواهد

شادی آن به کاممان برسان

چون عراقی صد هزارت بنده

دوستدارانش چاکران برسان