گنجور

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - شکوه از ناتوانی اسب

 

خدایگانا اسبی که داده‌ای به کلیم

ز ناتوانی هرگز نرفته رو به نسیم

همیشه از عرق خویش کشتی است در آب

شده به یک جا از لنگر رکاب مقیم

برای رفتن هر گام خوش کند ساعت

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - تعریف انگشتری

 

بدستم آمده انگشتری که گردیده

ز درد رشکش عیش دهان خوبان تنگ

ز بس که انگشت از ذوق آن به خود بالید

برون نیاید از دست من به صد نیرنگ

به دست کار حنا می‌کند ز رنگ نگین

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - شکوه از مفارقت دوستی

 

چه شد که بی‌سببی پا کشیدی از همه جا

لوند مشرب و آنگاه خویشتن داری

زر شراب به دستت فتاده است مگر

که رفته رفته ز مستی عزیز دیداری

ز دستگیری اهل هنر عجب دارم

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴ - در معذرت از نرفتن بخانه سیدعلی عودی بطریق مطایبه

 

زبده اهل هنر ای آنکه با صد دیده، چرخ

روز و شب حیران بود از دانش و فرهنگ تو

اینکه یاران می کنند از آمدن پهلو تهی

نیست مقصودی بغیر از حفظ نام و ننگ تو

شاعران پرده در را میهمانی خوب نیست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - شکایت از تب و لرز

 

روزگاری شد که با تب لرز هم پیراهنم

قسمت من گشته این از سرد و گرم روزگار

وقت رفتن می سپارد خود بمن تب لرز خویش

داد امانت داری درد تو ما را اعتبار

شب که شد از اضطراب پیکر بیطاقتم

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶ - در طلب کیف

 

بلند قد را سرگشتگان وادی غم

مفرحی پی دفع ملال می خواهند

چو باده بیتو حرامست، از آن نمی طلبند

حرام عیشان کیف حلال می خواهند

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - در مدح یکی از اکابر زمان در تقاضای کمان

 

سپهر منزلتا، صاحبا، فلک ز شهاب

برای دشمن تو تیر در کمان دارد

زبان بریده چو سوفار باد، آنکه زبان

نه از برای ثنای تو در دهان دارد

طناب گردن بادا همیشه همچو کمان

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - از بزرگی طلب ادای قروض خود را کرده است

 

ای خداوندی که باشد نسبت انعام تو

راست با حرص و طمع چون نسبت دست و دهان

دست جودت از جهان، رسم قناعت برفکند

می کند اکنون هما پهلو تهی از استخوان

نقطه شک بر سر دریا نهد ابر از حباب

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - هنگامی که در بیجابور مورد سوئظن قرار گرفته و به حبس افتاده است

 

فلک قد را نمی پرسی که گردون

چرا آزرد ما را بی محابا

چرا زد راه بیمار غمی را

که می آید بدرگاه مسیحا

حدیث طرفه ای دارم که باشد

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شهنواز خان موقعی که ظاهرا تحت نظر قرار گرفته بوده است

 

حدیث شکوه گردون بلند خواهم کرد

مگر بدرگه خان جهان رسد فریاد

پناه اهل هنر شهنواز خان، که کند

ز رای روشن او آفتاب استمداد

جهان بذات عدیم المثال او نازان

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه جهان صاحبقران ثانی

 

در کف شاه جهان آن ثانی صاحبقران

نیزه را بین جلوه گر چون برق لامع از سحاب

نی غلط گفتم، کفش خورشید اوج رفعتست

نیزه زرین بود خط شعاع آفتاب

رمح او شمعست و مرغ روحها پروانه اش

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - در مدح شاه جهان و توصیف مرقع شاهی

 

پرورده کدام بهارست این چمن

کز بهر دیدنش نگه از هم کنیم وام

هر خط او چو خطه کشمیر دلفریب

وز حلقه حروف براه نظاره دام

از دیدنش نظارگیان مست می شوند

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - شکایت از تب و لرز

 

سرور ازین میهمان پُرتَعَب یعنی که تب

چند روزی شد که تصدیع فراوان می‌کشم

آنچه از دست من آمد ز اشک سرخ و روی زرد

پیش او هر لحظه نعمت‌های الوان می‌کشم

تا نسوزد در دل من یادگار دوست را

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - در توصیف از مرقع شاه جهان

 

نقشبند کارگاه صنع همچون زلف یار

نقش پرگاری دگر بر روی کار آورده است

از بهار گلشن فردوس رنگین نسخه ای

کاتب قدرت برای روزگار آورده است

نازم این زیبا مرقع را که چون روی بتان

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - تاریخ کدخدائی و زن گرفتن شاه شجاع

 

ایدل از گلشن امید گل عیش بچین

روزگار طرب و عشرت جاوید آمد

بیش از آن روز که نوروز چمن عید کند

بمشام همه بوی گل امید آمد

جشن و مأوای سلاطین جهان، شاه شجاع

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - در وصف اورنگ پادشاهی

 

آیة الکرسی فلک خواند و دمید از روی صدق

بر همین کرسی چو شاهنشاه بروی آرمید

وارث عالم شهنشاه زمان شاه جهان

کایزدش زیبنده اورنگ شاهی آفرید

تا بروبد صحن بزمش پشت گردون خم گرفت

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

شهنشاها دکن یک کف زمین است

زمین‌داران او مانند انگشت

اگر با هم شوند انگشت‌ها جمع

به کوه دولتت نتوان زدن مشت

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - تعریف از تفنگ شاه جهان

 

دارد آن عزت تفنگ ثانی صاحبقران

کز شرف خاقان اگر باشد به دوشش می‌برد

هیبتی دارد که با آن اختلاط دائمی

ماشه می‌لرزد به خود تا سر به گوشش می‌برد

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - ایضا

 

تفنگ عدو سوز شاه جهان

کزو عمر دشمن شود کاسته

رگ تیره ابریست پررعد و برق

زرعد کف شاه برخاسته

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - ایضا

 

بی نظیر این تفنگ شاه جهان

همچو تیر قضا خطا نکند

می تواند سیاهی از مو برد

کز بدن موی را جدا نکند

کلیم
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode