فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۲
بدانگه که شاه اردوان را بکشت
ز خون وی آورد گیتی به مشت
بدان فر و اورند شاه اردشیر
شده شادمان مرد برنا و پیر
که بنوشت بیدادی اردوان
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۳
به دل گفت موبد که بد روزگار
که فرمان چنین آمد از شهریار
همه مرگ راییم برنا و پیر
ندارد پسر شهریار اردشیر
گر او بیعدد سالیان بشمرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۴
چو هنگامه زادن آمد فراز
ازان کار بر باد نگشاد راز
پسر زاد پس دختر اردوان
یکی خسروآیین و روشنروان
از ایوان خویش انجمن دور کرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۵
بیامد به شبگیر دستور شاه
همی کرد کودک به میدان سپاه
یکی جامه و چهر و بالا یکی
که پیدا نبد این ازان اندکی
به میدان تو گفتی یکی سور بود
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۶
چو شاپور شد همچو سرو بلند
ز چشم بدش بود بیم گزند
نبودی جدا یک زمان ز اردشیر
ورا همچو دستور بودی وزیر
نپرداختی شاه روزی ز جنگ
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۷
کنون بشنو از دخت مهرک سخن
ابا گرد شاپور شمشیرزن
چو لختی برآمد برین روزگار
فروزنده شد دولت شهریار
به نخچیر شد شاه روزی پگاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۸
بسی برنیامد برین روزگار
که سرو سهی چون گل آمد به بار
چو نه ماه بگذشت بر ماهروی
یکی کودک آمد به بالای اوی
تو گفتی که بازآمد اسفندیار
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۹
کنون از خردمندی اردشیر
سخن بشنو و یک به یک یادگیر
بکوشید و آیین نیکو نهاد
بگسترد بر هر سوی مهر و داد
به درگاه چون خواست لشکر فزون
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۰
چو از روم وز چین وز ترک و هند
جهان شد مر او را چو رومی پرند
ز هر مرز پیوسته شد باژ و ساو
کسی را نبد با جهاندار تاو
همه مهتران را ز ایران بخواند
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۱
به گفتار این نامدار اردشیر
همه گوش دارید برنا و پیر
هرانکس که داند که دادار هست
نباشد مگر پاک و یزدان پرست
دگر آنک دانش مگیرید خوار
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۲
چو بر تخت بنشست شاه اردشیر
بشد پیش گاهش یکی مرد پیر
کجا نام آن پیر خراد بود
زبان و روانش پر از داد بود
چنین داد پاسخ که ای شهریار
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۳
الا ای خریدار مغز سخن
دلت برگسل زین سرای کهن
کجا چون من و چون تو بسیار دید
نخواهد همی با کسی آرمید
اگر شهریاری و گر پیشکار
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۴
چو سال اندر آمد به هفتاد و هشت
جهاندار بیدار بیمار گشت
بفرمود تا رفت شاپور پیش
ورا پندها داد ز اندازه بیش
بدانست کامد به نزدیک مرگ
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور پسر اردشیر سی و یک سال بود » بخش ۱
چو شاپور بنشست بر تخت داد
کلاه دلفروز بر سر نهاد
شدند انجمن پیش او بخردان
بزرگان فرزانه و موبدان
چنین گفت کای نامدار انجمن
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور پسر اردشیر سی و یک سال بود » بخش ۲
وزان پس پراگنده شد آگهی
که بیکار شد تخت شاهنشهی
بمرد اردشیر آن خردمند شاه
به شاپور بسپرد گنج و سپاه
خروشی برآمد ز هر مرز و بوم
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور پسر اردشیر سی و یک سال بود » بخش ۳
همی بود شاپور با داد و رای
بلنداختر و تخت شاهی به جای
چو سی سال بگذشت بر سر دو ماه
پراگنده شد فر و اورنگ شاه
بفرمود تا رفت پیش اورمزد
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اورمزد » بخش ۱
سر گاه و دیهیم شاه اورمزد
بیارایم اکنون چو ماه اورمزد
ز شاهی برو هیچ تاوان نبود
ازان بد که عهدش فراوان نبود
چو بنشست شاه اورمزد بزرگ
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اورمزد » بخش ۲
چو دانست کز مرگ نتوان گریخت
بسی آب خونین ز دیده بریخت
بگسترد فرش اندر ایوان خویش
بفرمود کامدش بهرام پیش
بدو گفت کای پاکزاده پسر
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام اورمزد » بخش ۱
چو بهرام بنشست بر تخت زر
دل و مغز جوشان ز مرگ پدر
همه نامداران ایرانیان
برفتند پیشش کمر بر میان
برو خواندند آفرین خدای
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام اورمزد » بخش ۲
برو نیز بگذشت سال دراز
سر تاجور اندر آمد به گاز
یکی پور بودش دلارام بود
ورا نام بهرام بهرام بود
بیاورد و بنشاندش زیر تخت
[...]