گنجور

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در تهنیت عید مولود ناصر الدینشاه

 

یکی مر است بمشکوی از سعادت حال

بتی چهارده ماه و مهی چهارده سال

دو خال بر دو لبش چون دو هندوی مقبل

دو زلف بر دو رخش چون دو جادوی محتال

بقد چو سروی و سروی چو ماه سیمین بر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در نکوهش و مذمت دنیا و اهل آن و معارف و حکم در حالت ضعف و ناتوانی فرموده است

 

بگرفت باز درد گریبانم

زن دست ای حکیم بدرمانم

سختم فشار داد بهم بستان

از چنگ شیر شرزه غژمانم

باریک تر ز مویم و این انده

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - و من رشحات افکاره

 

ما زمره فقرا از روز در تعبیم

خورشید اختر روز ما آفتاب شبیم

افسرده ایم بروز چون شمع و شب ببروز

شمعیم و وقت فروز پروانه طلبیم

هم آفتاب کفیم هم ماه بی کلفیم

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - من مکنونات سره و فواتح افکاره و نعت حضرت ثامن الحجج ارواحنا فداه

 

ای چرخ گرد گرد مکش زارم

خیره مگرد در پی آزارم

بسیار آسیات کند گردش

کم سوده کن ز گردش بسیارم

ثابت نئی بسیرت خود کمتر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - فی کمالات النفسانیه و مراتب الانسانیه

 

وحدت جمعم نه لامکان نه مکانم

برتر ازین هر دوام نه این و نه آنم

رسته ام از این مکان و کون و مرکب

فرد بسیطم محیط کون و مکانم

کی نهم اندر قفای کام جهان گام

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - فی مراتب القلبیه و التجرد عن عوالم الناسوتیه

 

ای آتش عشق ای دل نوانم

ای آفت جسم ای بلای جانم

از دست تو با جان دردمندم

درشست تو با جان ناتوانم

ای شعله بی دود مشعل دل

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - فی الحکمه والموعظه

 

مراست عمری چون آفتاب بر لب بام

تو راست رویی چونان به سرو ماه تمام

بیا که شامم با روی توست روز سپید

که بی تو روز سپیدم بود معاینه شام

فرشته همپر مرغ دل فریفته ئیست

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - وله ایضا

 

ای دل ار آگهی از مسلک صاحب نظران

عقل سد ره عشقست مکن تکیه بران

بی خبر پای منه ایدل بیدانش وهوش

خبر ار خواهی در دستگه بی خبران

عقل در سیر حقیقت نبود محرم راز

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در حکمت و موعظه و نکوهش اهل دنیا فرموده است

 

بیان حکمت الصوم لیست سر سخن

سپس که روزه مریم گرفته بودم من

کسیکه روزه مریم گرفت کرد افطار

ز خوان دولت دیدار دل بوجه حسن

کدام دل نه همان مضغه صنوبر فام

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در حکم و معارف و موعظه و نصایح و نعت حضرت ثامن الائمه صلوات الله و سلامه علیه

 

باید ار میخواهی ایدل همدم جانان شدن

تن رها کردن بکلی پای تا سر جان شدن

گوهر مقصود اگر جوئی ز عمان وجود

باید از این قطره رستن غرقه عمان شدن

ای گدایانی که شاهان نام دارید از گزاف

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در حکم و معارف و مواعظ

 

مرد که بر کند دل ز صحبت نادان

بر خرد افزاید و بکاهد نقصان

اندک اندک شود مصاحب دانا

مرد که بر کند دل ز صحبت نادان

حکمت لقمان طلب ز مکرمت پیر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در حکم و معارف و نعت قطب اولیاء حضرت علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلام

 

ایدل ار خواهی بسر آهنگ افسر داشتن

کشور تجرید را باید مسخر داشتن

در طریق اهل معنی سلطنت را شرط نیست

با وجود کشور تجرید کشور داشتن

ننگ زیور دار ایدل زیور ار خواهی که هست

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - وله ایضا

 

ایکه خواهی در ولایت شهر یاری داشتن

در طریق فقر باید خاکساری داشتن

خاکسار فقر شو تا شهریار جان شوی

ایکه خواهی در ولایت شهریاری داشتن

اسب تن پی کن که نتوان یافت پایان طریق

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - فی الحکم والمعارف

 

مرد که بر کند دل ز آرزوی تن

مرد همانست غیر او همگی زن

آرزوی تن طراز زن بود ای مرد

نیستی ار زن مخواه آرزوی تن

مرد بمیدان بود مبارز و بر زین

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در شکوه از قطع مستمری خود و نکوهش ظلم گوید

 

از پی تشکیل حل ز عقد خراسان

حل مشاکل کنم بطرزی آسان

آسان گویم که گر بگویم مشکل

یکسر مشکل شود حدیث خراسان

مشرق خورشید آسمان حقیقت

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در معرفت و حکم و منقبت شاه اولیاء علی مرتضی صلواه الله والسلامه علیه گوید

 

آمد دم سپید دم آن ماه لشکری

تابنده تر بروی ز خورشید خاوری

زان پیشتر که سر زند از مشرق آفتاب

تابید در سراچه من ماه و مشتری

از سیم خام ساخته سروی سپید فام

[...]

صفای اصفهانی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۱ - قسمتی از یک چکامه

 

آینه خورشید برابر گرفت

یا مه من پرده ز رخ برگرفت

ماه من از جانب خاور دمید

راه ز خورشید به خاور گرفت

زلف مسلسل چو بهم برشکست

[...]

حاجب شیرازی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۲ - قصیده در مدح و میلاد ولی الله الاعظم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

 

مگر نسیم به زلف تو شب مکان گیرد

که بامداد جهان را به مشک بان گیرد

ز قیرگون سر زلف تو یافت بس تو قیر

که قیروان سپهش تا به قیروان گیرد

اگر که ابرو، و مژگان به قوس بنمائی

[...]

حاجب شیرازی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در برانگیختن ایرانیان و وطن پرستان بر ضد تقسیم ایران فرماید

 

چند کشی جور این سپهر کهن را

چند بکاهی روان و خواهی تن را

مرد چو رخت شرافت ندوخت بر اندام

باید پوشد به دوش خویش کفن را

سلسله اش چون بنات نعش گسستی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در نکوهش سپاهیان روس تزاری هنگام توپ بستن بگنبد امام هشتم فرماید

 

خراب کردند این قوم ملک ایران را

به باد دادند آیین و دین و ایمان را

کجا رسد به مراد آنکه باز گردانید

ز کعبه روی و بدل پشت کرد قرآن را

در صفا چو زنی راه راست چون پرسی

[...]

ادیب الممالک
 
 
۱
۳۴۲
۳۴۳
۳۴۴
۳۴۵
۳۴۶
۳۷۳