جهان را دایه دان و خلایق جمله طفلانش
که جای شیر باشد دائماً پر زهر پستانش
خوش آید دامن و آغوش مادر طفل را لیکن
مکن جا اندر آغوش و ز کف بگذارد دامانش
نهد چون بر لبت لبت را جهان از بهر بوسید
تو زیر چشم بنگر جانب تیزی دندانش
عجب بزمیست راحتبخش و روحافزا و غمفرسا
ندانم تا چه می ساقی کند در جام مستانش
بدان کاین میزبان مهمانکش کش توئی مهمان
پر است از تیر جای بستر و بر فرش الوانش
اگر با دیدهٔ تحقیق یک دم بنگری دانی
که این حلوایی از حنظل بود لبریز دکانش
چه خاک است این که باشد شحنه غمکار فرمایش
چه شهر است اینکه گردیده است شیر مرگ سلطانش
بود بالین بیماری حریم قرب این سلطان
که هنگام غضب گردیده گور تنگ زندانش
چه خواهد کس که تا ایمن شود از زحمت دوران
زمانی گوش دل واکن که گویم چیست درمانش
کشد رخت امان در سایهٔ امن شهنشاهی
که دارد از ازل تقدیر سر در خط فرمانش
مهین ماه بنیهاشم لقب مهر سپهر دین
ابوالفضلی که در فضل و شرف بگزید یزدانش
طراز گلشن شاه ولایت قد رعنایش
شعاع عارض مهر درخشان روی رخشانش
نباشد مادرش دخت پیغمبر لیک پیغمبر
به جان دارد عزیزش بل به عزت بهتر از جانش
چه عباس آنکه باشد شمع ایوان شهنشاهی
که از یکتا نزول هلاتی گردیده در شانش
چه عباس آنکه باشد نوگل گلزار سلطانی
که جبریل آبرو گیرد ز خاک پای دربانش
چه عباس آن که باشد قوت قلب سرافرازی
که صد چون صالح موسی شتربانست چوپانش
خداوند عدو بندی سخامندی که در بخشش
که چون یک ارزن آید در نظر ملک سلیمانش
بود هر هفت دوزخ شعله از آتش قهرش
بود هر هشت جنت نفخه از روح ریحانش
ضیاء دیده احباب خاک مرقد پاکش
سنان چشم اعدا شعله شمشیر برانش
شجاعت گشت از شاه ولایت منتهی بر وی
چنان کامد ولایت از پدر میراث خوارانش
چو گیرد رایت نصر من الله در صف هیجا
فرود آید دمادم آیت احسن ز کیوانش
شود گر آسمانها فرش زیر سم یکرانش
قضا گوید دریغ این پر هنر تنگ است میدانش
به خاک درگهش ننهد کسی سر گر به تعظیمش
نمیدانم به ترک سجده من کمتر ز شیطانش
چو اندر شیوه عهد و وفا ثابت قدم دیدش
دو منصب داد اندر عالم ذر حیّ سبحانش
یکی شغل علمداری شاهنشاه بیلشکر
یکی دیگر به دشت کربلا سقای طفلانش
چه بیرقدار کز شمشیر بران جدا دستش
چه سقایی که دود آمد برون از کام عطشانش
چو غش کردند طفلان حسین از تشنگی آمد
سکینه با یکی مشک پر آب از چشم گریانش
که ای جان عمو از تنشگی جانم به لب آمد
نه ما آل رسول هستیم چون شد حق احسانش
گرفت آن مشک را عباس و آمد در کنار شط
شطی اندر میان شط روان شد از دو چشمانش
به گفت ای آب پس کو یاریت بر زادهٔ زهرا
لب عطشان گذاری تا به کی در این بیابانش
اگر رحمی نباشد بر حسینت ای فرات آخر
دمی بنگر که از سوز عطش غش کرده طفلانش
در این صحرا حسین تشنهلب آمد به مهمانی
تو میخواهی که از این آمدن سازی پشیمانش
بگفت این و کفی پر کرد از آن آب با افغان
کند خاموش تا تاب عطش از کام عطشانش
مروت بین که آمد از لب خشک حسین یادش
ز سیل اشک تر شد رشک جیحون طرف دامانش
ز دریا تشنه لب پر کرد مشک آب و شد بیرون
گهی چشمش به سوی خیمه و گه سوی عدوانش
که ناگه شد هجوم آور به قصد آن سرور
سپاه شامی و کردند هر سو تیر بارانش
دو کافر از دو سو آن یک ز سمت راست آن از چپ
جدا کردند از تن بازوی چون شاخ مرجانش
ز قطع دست شد کارش ز دست و او افتاد از پا
برای خاطر اطفال شد همدست دندانش
گرفت آن مشک بر دندان و از کید قدر غافل
که باشد در کمان یک پرتاب پیکانش
شد از دست قضا تیری رها آمد به مشک وی
به خاکش ریخت آب و کرد دیگر سیر از جانش
به خود گفتا بیا عباس بگذر از ره خیمه
به راه نیستی رو کن که پیدا نیست پایانش
ندانم با چه رو دیگر بسوی خیمه رو آری
نما شرمی تو از روی حسین و از یتیمانش
ندانم در کجا بد (صامتا) شیر خدا آن دم
که نگذارد بتازند اسب کین بر جسم بیجانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف جهان به عنوان یک دایه و انسانها به عنوان کودکانی در دامان او میپردازد. شاعر جهان را سرشار از درد و زهر میداند و با تأکید بر ناپایداری و ناپسند بودن زندگی، از دوری و سختیهای آن سخن میگوید. همچنین به مقام والای ابوالفضل العباس، برادر حسین بن علی (ع)، اشاره میکند و شجاعت، فداکاری و مقام او را در واقعه عاشورا ستایش میکند. در ادامه، شاعر به لحظات ندامت و سختیهای حسین و اطفال او در کربلا و تلاش عباس برای تأمین آب برای آنها میپردازد، که در نهایت به جان باختن او اختصاص دارد. متن به طور کلی روحیه فداکاری و وفاداری را در وجود عباس و مصائب کربلا به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: جهان مانند مادری است که همه انسانها فرزندان او هستند و جایی که باید شیر محبت و تأمین نیازهای آنها باشد، همواره توسط زهر تلخ و سختیها پر شده است.
هوش مصنوعی: کودک به آغوش و دامن مادرش علاقه دارد و از آن لذت میبرد، اما نباید در آغوش او بماند و باید به تدریج از او جدا شود و مستقل گردد.
هوش مصنوعی: وقتی لبهای تو را به لبهای هم میسایند، تمام جهان به خاطر بوسیدن تو به صف میآید، تو تنها به زاویه تیزی دندان او نگاه کن.
هوش مصنوعی: این جشن و میهمانی عجیبی است که هم موجب آرامش و شادی میشود و هم ممکن است دلها را به غم بیاورد. نمیدانم ساقی در این جام مستانش چه چیزهایی میریزد.
هوش مصنوعی: بدان که این میزبان به شدت خصمانه و خطرناک است و تو مهمان او هستی که در میان تیرها و چیدمانهای رنگارنگش قرار داری.
هوش مصنوعی: اگر با نگاهی عمیق و دقیق به موضوعی بنگری، متوجه خواهی شد که این شیرینی در واقع از یک چیز تلخ و ناگوار پر شده است.
هوش مصنوعی: این زمین چه خاکی است که بانی غمهاست و چگونه شهری است که در آن، شیر مرگ بر آن حکمرانی میکند.
هوش مصنوعی: بیمار در بستر بیماری، در کنار این پادشاه است و این نشان دهندهی نزدیکی او به مقام و محبت الهی است. اما وقتی این پادشاه خشمگین میشود، گور و زندانش به فضای تنگ و ناامن تبدیل میشود که نگرانکننده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد از سختیهای زندگی راحت شود، باید به دلش توجه کند و با دقت به آنچه میگویم گوش فرا دهد تا بداند راه حل آن چیست.
هوش مصنوعی: فردی که در زیر سایهٔ قدرت و امنیت پادشاهی قرار میگیرد، از حفاظت و آرامش برخوردار است. این پادشاه دارای تقدیری است که از زمانهای دور برای او رقم خورده و او را در موقعیتی خاص قرار داده است.
هوش مصنوعی: و ماه پرخیر و برکت بنیهاشم، که لقب او مهر آسمان دین است، ابوالفضل، به خاطر فضیلت و بزرگواریاش مورد انتخاب خداوند قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: شکوه باغ سلطنت به خاطر زیبایی، قد بلند و جذاب اوست که مانند نور خورشید بر چهرهی درخشانش میتابد.
هوش مصنوعی: مادر او دخت پیامبر نیست، اما پیامبر جانش را برای او میدهد و او را خیلی عزیز میداند. حتی او را با عزتی بیشتر از جانش مورد احترام قرار میدهد.
هوش مصنوعی: چه کسی مانند عباس است که مانند شمع در دربار پادشاهی میدرخشد و از شأن و مقام والایی برخوردار است که در شان او از آسمان نزول کرده است؟
هوش مصنوعی: عباس، کسی است که همچون گلی نو در باغ سلطانی میدرخشد، به طوری که حتی جبریل هم از خاک پای دربان او شرمنده میشود.
هوش مصنوعی: عباس فردی است که قدرت قلب و شجاعتش باعث افتخار و سربلندی او میشود. او به اندازه صد نفر از صالحان و رادمردان دیگر قوی و دلیر است.
هوش مصنوعی: خداوند دشمنی را به بند کشیده است که در بخشش، همچون یک دانه ارزن در نظر پادشاهی مانند سلیمان به حساب میآید.
هوش مصنوعی: هر هفت دوزخ به خاطر خشم او شعلهور است و هر هشت بهشت به دلیل نسیم روحانی او پر برکت است.
هوش مصنوعی: نور چشمان دوستانش، خاک قبری که پاک است، برای دشمنانش همچون شعلهای از تیغ تیز است.
هوش مصنوعی: شجاعت باعث شده است که شاه به مقام و قدرت برسد و این جایگاه به او به ارث رسیده است، همچنان که دیگران نیز از پدران خود میراث میبرند.
هوش مصنوعی: زمانی که پرچم نصرت خداوند بلند شود و در صف هیجان به اهتزاز درآید، به طور مداوم نشانهها و نشانههای بهتر از آسمان بر قرار خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر آسمان ها به زیر پای او فرش شود، قضا میگوید که افسوس، این هنرمند در میدان کوچکی قرار دارد و باید بیشتر از اینها درخشش داشته باشد.
هوش مصنوعی: هیچکس به درگاه او سر فرود نمیآورد، زیرا بهخاطر عظمت او نمیدانم چطور میتوانم سجدهام را ترک کنم، که این برای من کمتر از سجدهکردن به شیطان نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که در روش وفاداری و عهد، او را ثابت و استوار دید، خداوند به او دو مقام در عالم ذر عطا کرد.
هوش مصنوعی: یک نفر در جایگاه علمداری به خدمت شاهنشاه مشغول است و دیگری در دشت کربلا به عنوان آبپاش برای کودکان فعالیت میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویرکشی از دو شخصیت میپردازد. یکی "بیرقدار" است که به واسطهی قدرت و شجاعت خود، شمشیر به دست دارد ولی در عین حال به خاطر شرایط سختی که با آن مواجه است، دستش از این قدرت جدا و فارغ میشود. دیگری "سقا" است که برای غلبه بر تشنگی و نیاز، در جستجوی آب است، اما دود به دلیل یک آتش یا خار و خاشاک از دهانش خارج میشود و این تصویر به نوعی نشاندهندهی زحمت و تلاش او برای رفع عطش است. این دو شخصیت نمادی از انسانهای رنجدیده هستند که با چالشها و دشواریها دست و پنجه نرم میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی که کودکان حسین به خاطر تشنگی بیحال شدند، سکینه با یک مشک پر از آب و چشمانی گریان به سراغ آنها آمد.
هوش مصنوعی: ای جان عمو، از شدت رنج و درد جانم به لب رسیده است. ما از نسل پیامبر هستیم و وقتی که حق بر ما احسان کرد، چه بر ما گذشته است.
هوش مصنوعی: عباس مشک را برداشت و به کنار رودخانه رفت. از چشمانش اشکهایی مانند جوی آب بر زمین ریخت.
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی گفته میشود که به آب اشاره کند و از او بپرسد که کجاست یاری که فرزند زهرا را در این بیابان با لبهای تشنه تنها گذاشته است؟ پرسش از مدت زمان بیخبری و عدم کمک به اوست.
هوش مصنوعی: اگر بر حسین (ع) رحم نمیکنی ای فرات، لااقل یک لحظه نگاه کن که چگونه کودکانش از شدت تشنگی بیهوش شدهاند.
هوش مصنوعی: در این بیابان، حسین با لب تشنه به مهمانی تو آمده است، آیا میخواهی او را به خاطر حضورش پشیمان کنی؟
هوش مصنوعی: او این را گفت و ظرفش را از آب پر کرد، سپس با صدای بلند فریاد زد تا تشنگی آن تشنه را که در کام اوست کم کند و آرامش بخشد.
هوش مصنوعی: نگاه کن که چگونه یاد حسین از لبهای خشک او، باعث شد که اشکهایش بریزد و این اشکها مثل جیحون، زیبا و دلانگیز باشد.
هوش مصنوعی: دریا را پر از آب کرده و مشک را پر میکند و سپس خارج میشود. گاهی به طرف خیمهاش نگاه میکند و گاهی به سمت دشمنانش.
هوش مصنوعی: ناگهان سپاه شام به سوی آن سرور حمله کردند و هر سمت را با تیر پر کردند.
هوش مصنوعی: دو کافر از دو طرف به او حملهور شدند، یکی از سمت راست و دیگری از سمت چپ، و از بدنش بازویش را بهگونهای بریدند که شبیه شاخ مرجان شده بود.
هوش مصنوعی: به خاطر حفظ فرزندانش، او دستش قطع شد و به همین دلیل از پا افتاد.
هوش مصنوعی: مشک را بر دندان گرفت و غافل بود از قدرتی که در کمان نهفته است؛ کسی که نمیداند هر تیر یک پرتاب دارد.
هوش مصنوعی: بهدلیل حوادث غیرقابل پیشبینی، تیری از قضا و قسمت پرتاب شد و به مشک او اصابت کرد. آب بر روی آن ریخته شد و جانش از آنجا سیراب شد.
هوش مصنوعی: به خود گفت: «عباس، بیا و از مسیر خیمه عبور کن، چون در این مسیر نشانی از پایان وجود ندارد.»
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور میتوانی دوباره به سمت خیمه بروی، آیا از چهره حسین و یتیمان او شرمنده نیستی؟
هوش مصنوعی: نمیدانم در کجا باید در دل سکوت، به یاد شیر خدا بود، آن لحظه که اجازه نمیدهد اسب انتقام بر جسد بیجانش بتازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟
به بستان جامهٔ زربفت بدریدند خوبانش
منقش جامههاشان را کهشان پوشید فروردین
فرو شست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش
همانا با خزان گل را به بستان عهد و پیمان بود
[...]
نبرده بوالحسن کافاق آباد است ز احسانش
علی کز همت عالی بزیبد تخت کیوانش
چو اندر بزم بنشیند همی ماه سما دانش
چو اندر صف بخواهد کین همی پیل دمان خوانش
نیاید روز کوشیدن برابر چرخ و کیوانش
[...]
سخا زریست کز همت زند رای تو بر سنگش
سخن نظمی است کز معنی دهد رای تو سامانش
ازین اندک هنر خاطر همی امید بگسستم
چو در مدح تو پیوستم هنر دیدم فراوانش
مرا دانی که آن باید که هر کو نیک شعر آید
[...]
همی جویم نگاری را که دارم چون دل و جانش
همی خواهم که یک ساعت توانم دیدن آسانش
اگر پیمان کند با من منم در خط پیمانش
وگر فرمان دهد بر من منم در بند فرمانش
نهاد اندر سرم ابری که پیدا نیست بارانش
[...]
دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش
هزاران یوسف مصرست پیدا در گریبانش
پریرویی که چون دیوست بر رخسار زلفینش
زره مویی که چون تیرست بر عشاق مژگانش
به یک دم میکند زنده چو عیسی مرده را زان لب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.