گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - درمنقب ذات کبریائی صفات علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء

 

خورشید گریزان بودت در خم گیسو

زین حلقه بدان حلقه وزین سوی بدان سو

گویی به پناه آمده در نزد تو خورشید

زین دست به دامان شدنش با خم گیسو

زلفین تو با لعل تو اینگونه که شد رام

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - وله

 

سپهسالار اعظم زد چو اندر مرز ری اردو

قضا را تاب شد از تن قدر را رنگ رفت از رو

ملک حیران که این داور زند آیا کدامین در

دول پژمان که این لشکر چمد آیا کدامین سو

بت من ای مه ارمن برجسم تو جانها تن

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - وله

 

گرچه عید آمده نیکوی و بنازم سر او

رفتن روزه نکوتر که خدا یاور او

چند بینیم رود زاهد و هر زهد فروش

همچو دستار زده حلقه بگرد سراو

چند یابیم چمد شیخ وگروهی بریا

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - وله

 

ای آنکه به قد تالی سرو چمنی تو

نی سرو چه باشد که سراپا سمنی تو

جان در بدنم نیست دمی کز تو شوم دور

ای سیم‌بدن ترک مگر جان منی تو

خواهد دو جهانت اگر از جان عجبی نیست

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - در مدح گوشوار عرش خدا خامس آل عبا روحی و روح العالمین له الفدا

 

باز آن سرخ اطلس زیب پیکر ساخته

رنگ دیگر ریخته نیرنگ دیگر ساخته

تا به رنگی دیگر از ما دل بر دهر لحظه یار

سرخ اطلس زیب آن اسپید پیکر ساخته

خسروی دراعه گلگون کرده و شبدیز ناز

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - مطلع ثانی

 

خسروی کافلاک را منقوش از اختر ساخته

حکم او اعراض را پابست جوهر ساخته

سرخ پوش عالمین آیات عشق حق حسین

کز می خم بلا لبریز ساغر ساخته

آن شفیع روز رستاخیز کاندرکار او

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - وله

 

جشن ولادت شه جم تخت کی کلاه

افراخت از جنان بجهان چتر بارگاه

پر شد زجوش و جیش طرب فرش تا بعرش

از جشن مولد شه جم تخت کی کلاه

روئید از بهشت بگیتی یکی درخت

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - وله

 

بسان چرخ عید جم دوباره

زمین بوسید در دارالصداره

بساط صدر را انباشت ازگل

صباح جشن فروردین دوباره

چمن خلد است و گلهایش حواری

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۲ - وله

 

ای لعل روان بخش تو از آب بقابه

آن آب بقا نیز بکام دل ما به

زلفین تو چون پر غرابست ولیکن

این پر غرابیست که از فر همابه

ازخوی توام بیم و بروی توام امید

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - وله

 

ساخته کاخی سپهسالار بهر جشن شاه

پایه اش بر پشت ماهی سایه اش بر روی ماه

هر رواقش را هزاران نه رواق اندرکنف

هر ستونش را هزاران بیستون اندر پناه

چشم بیضا را ز روی اتصال او سپید

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - وله

 

عید روزه است مگر قاصدی از حضرت شاه

که برمیر بخلعت رسد از یک مه راه

نی همانا ببر میر چو دیر آمد عید

کرده از بیم شفاعت گر خود خلعت شاه

ای بت عید رخ ای خلعت خوبیت بتن

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - وله

 

زان موسوی دو اژدر گیسوی آسیه

روزم چو قیرگون دل فرعون شد سیه

عاصی شدم درست چو فرعون بر خدای

تا دیدم آن شکسته سر زلف آسیه

لذت برد ز پیکر نیکوش پیرهن

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - وله

 

خیز ای آیینه‌رخ می آر با صد طنطنه

کاینک از آب آورد دی چون سکندر آینه

ساغری خور زآب رز بیهوده در قاقم مخز

کز خز افزون است رز را طمطراق و طنطنه

روزن دل ساز سد از شیشهٔ آب رزان

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - وله

 

بیکی چشم زدن چشم توام برد ز راه

چشم بد دور زچشمان تو ماشاالله

چشم تو راهزنست و ذقنت چاه فکن

آری افتد به چه آنکس که برون رفت ز راه

لیک اگر زلف تو شد دزد زهی بردن دزد

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - در جشن عید غدیر و منقبت مولای متقیان امیر مومنان علی بن ابی طالب (ع)

 

چون پرشراب راز شد خم غدیر حیدری

من کنت مولی ساز شد از بربط پیغمبری

پرشد زمین زاسرار حق برشد ز چرخ انوار حق

هر باطلی درکار حق پا برگرفت از همسری

ترک من ای فرخنده خو شیرین زبان چرب گو

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - وله

 

ظل شه را چو زری سوی صفاهان شد رای

چرخ گردید زمین سای و زمین چرخ آسای

زیر خرگاه وی از بخت هزاران بختی

گرد اردوی وی ازچرخ دوصد پرده سرای

چهر خورشید همی تافت زآئینه پیل

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - مطلع ثانی

 

کای باقبال جهانگیر و ممالک پیمای

وی مصور ز رخت معنی تایید خدای

تخت از صولت کام تو بود کیوان پوی

تاج از دولت فرق تو بود فرقدسای

گرد گوی دم اسبت مه افلاک مسیر

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - در تهنیت عید قربان

 

خلیل ارکرد قربانی بعید از امر یزدانی

مرا باشد خلیلی کش هزاران عید قربانی

خلیل ارکعبه را بر در همی ازشوق سودی سر

مرا باشد خلیلی کش نماید کعبه دربانی

خلیل ارجانب شیطان ببطحا گشت سنگ افشان

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - وله

 

به گیسوان خم ابروی آن بت علوی

چو در میانهٔ کفّار تیغ مرتضوی

لبش کند ز چه خون در دلم اگر عناب

بود مسکن خون در طبیعت دموی

به غیر نرگس بیمار او به غارت عقل

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - وله

 

ای کزدو چهر غیرت یک بوستان گلی

از گل گذشته گاه طرب به زبلبلی

نادر بکف فتد چو توئی کز جمال و صوت

هم بانوای بلبل و هم بارخ گلی

روز شکار با دوش باز جره

[...]

جیحون یزدی
 
 
۱
۳۳۱
۳۳۲
۳۳۳
۳۳۴
۳۳۵
۳۷۳