گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۸

 

روی الم باز سوی کربلاست

رغبت بیمار بدارالشفاست

گرد ره بادیه کربلا

مخبر مظلومی آل عباست

زین سبب از دیده اهل نظر

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۹

 

خیز ساقی که بهار انجمن بزم آراست

ز چمن بوی گل و ناله بلبل برخاست

یاسمین و سمن و یاسمن و سوسن و گل

همه ظاهر شده در بزم چمن جام کجاست

نیست زخمی که درین فصل نیابد مرهم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

باز این لطف چه لطف است که در طبع هواست

وین چه فیض فرح افزاست که در سیر صباست

آنچه فصل است تحریک نسیم سحری

همه جا فیض رسان و همه را روح فزاست

روش ابر بر اوراق گوهر ریز

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

طاعتی کان در حقیقت موجب قرب خداست

طوف خاک درگه مظلوم دشت کربلاست

ای خوش آن مردم که بهر قوت نور نظر

در نظر او را مدام آن قبله حاجت رواست

ای خوش آن طالب که در هنگام حاجت خواستن

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۲

 

هر که را از لوح دل نقش تعلق زایل است

متصل نقش جمال دوست بر لوح دل است

طالب و مطلوب را از هم جدایی نیست لیک

در طریق دوست آثار تعلق حایل است

احتمالی نیست حرمان را درین ره مطلقا

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

سجده خاک نجف مرغوب اهل عالم است

چون نباشد سجده گه جایی که خاکش آدم است

قدر خواهی سیر صحرای نجف کن کز شرف

بام رفعت را صفوف نقش ریکش سلم است

فیض جویی روی نه بر ریک دریای نجف

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

مدار هفته دوران که نفع او ضررست

نه گنج هفت درست اژدهای هفت سرست

منه ز طول امل دل بسرعت شب و روز

که مرغ عمر چنین تیز پر بدین دو پرست

گرت درو گهر آید بکف مکن طغیان

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

مردم این ملک را حق نعمتی از غیب داد

شکر این نعمت بباید کرد تا گردد زیاد

شکر لله کز فروغ آفتاب اوج دین

چون سواد دیده کسب روشنی کرد این سواد

پیش ارباب نظر زیبد اگر زین روشنی

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

نوبهارست جهان رونق دیگر دارد

باغ را شمع رخ لاله منور دارد

ز گل و سبزه چمن راست صفایی هر دم

چون ننازد نعم غیر مکرر دارد

شاخ را برده سر از ذوق شکوفه به فلک

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

باز گلزار صفای رخ جانان دارد

هر طرف زینتی از سنبل و ریحان دارد

دارد آن لطف کنون باغ که از دیدن آن

این که دل را نرسد ذوق چه امکان دارد

بشنو زمزمه مرغ خوش الحان و مگو

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - ستایش جعفر بیگ قاضی بغداد

 

گل آمد باز گلشن فکر لطف از جنان دارد

زمین از سبزه نو حیز رنگ آسمان دارد

فکنده در چمن آب روان بر پیچ و خم راهی

چمن با آب حکم آسمان و کهکشان دارد

ز برک لاله هر دم قطره قطره می چکد شبنم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۹

 

بتحریک هوا برگ رزان در باغ ریزان شد

بهر سو صفحه بهر خط سبزه زر افشان شد

بموج گلشن و برگ درخت از گردباد غم

نشسته بود گردی سر بسر شسته بباران شد

مگر باد از بهار آورد پیغامی که شاخ گل

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

فلک ز دور مخالف مگر پشیمان شد

که هرچه در دل ما بود عاقبت آن شد

مقیم زاویه محنت و بلا نشدیم

مقام راحت ما خاک درگه خان شد

ای آفتاب فلک سایه خان فرخ رخ

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۱

 

رسید عید که عقد ملال بگشاید

در فرح بکلید هلال بگشاید

رسید وقت که دوران ز وقت خوشحالی

دری بروی دل اهل حال بگشاید

بتشنگان بیابان شوق خضر امل

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

هر که در بزم بلا جام توکل در کشید

از خمار محنت و غم درد سر کمتر کشید

نشئه ذوق ظفر در ساغر بزم بلاست

ای خوش آن مستی که می مردانه تن ساغر کشید

طالب نام نکو را نیست باکی از بلا

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

زهی دمادم به بوی زلفت مذاق خوش دماغ من تر

مرا زمانی مباد بیرون خیالت از دل هوایت از سر

زلال وصلت شراب کوثر حریم کویت فضای جنت

بلای هجرت عذاب دوزخ شب فراقت صباح محشر

تویی بتان را شکسته رونق گل از تو برده هزار خجلت

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۴

 

سحر که عامل دین را فزود رونق کار

فکند بیم هوا لرزه در تن اشجار

مگو جمیله مهرست در کنار زمین

مگو سفیدی برفست بر سر کهسار

یکی کشیده همه شب مشقت سرما

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۵

 

سپیده دم که شد از اختلاط لیل و نهار

ره مخالطه میش گرگ را دشوار

میان سبزه تر بود در چرا رمه

رسید گرگی و نگذاشت زان رمه آثار

ز مهد خاک گشوده بگرم مهری چرخ

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۶

 

سپیده دم ز می لعل جوی جام بلور

خواص کوثر کاس و مزاجها کافور

ز عقد سبحه مجو نشئه صفای درون

که هست منشا آن ذوق دانه انگور

نیازمندی مستی که از سر عجز است

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۷

 

هزار شکر که تقدیر شد زمانه نواز

زمانه را به صلاح خلل نماند باز

نماند آنکه زند مقصد از تعلل دم

نماند آنکه کند کام بر توقع باز

گذشت دامن اقبال را کف حرمان

[...]

فضولی
 
 
۱
۲۷۵
۲۷۶
۲۷۷
۲۷۸
۲۷۹
۳۷۶