گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

بالای تو هرگه که ز جا برخیزد

صدگونه بلا به یکدیگر آمیزد

در حالت راستی چه خون‌ها ریزد

اینجاست که راست فتنه می‌انگیزد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱

 

سعیت نه بس اینکه قوت بر حلق رسد

یا دخل تو افزاید و بر دلق رسد

تا عاقبتت به خیر گردد آن کن

کز سعی و عمل خیر تو بر خلق رسد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

چون بهر وجود موج زن ز اسما شد

زان موج حباب آدمی پیدا شد

پس باد اجل وزید از سمت قضا

بشکست حباب و محو در دریا شد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

اسلام چو از نصب علی کامل شد

اکملت ز حق به مصطفی نازل شد

واضح ز رضیت گشت این کز اسلام

در نصب علی رضای حق حاصل شد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

خفت بکسان مده کسان محترمند

از خرد و کلان پیر و جوان محترمند

گر راه به توحید بیابی دانی

کافراد بشر یکان‌یکان محترمند

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

شاهی که به اسرار جهان دانا بود

از رتبه به کل ما خلق مولا بود

شب‌ها به خرابه‌ها ز روی شفقت

همدم به جذامیان نابینا بود

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

ای داده مرا بقدرت خویش وجود

ننموده دمی قطع ز من رشتهٔ جود

در هر نفس آن جود مضاعف طلبم

دارد طمعی چنین به موجد موجود

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

ای آنکه تو را بر آستان خوانده شود

هرکس که ز هر پناهگه رانده شود

ای پیر طریق خضر ای شاه شهید

مگذار صغیر خسته وامانده شود

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

گوئی که چسان جهان نوردیده شود

رودیده بدست آر که آن دیده شود

این بزم به پیش دیدهٔ اهل نظر

در هر نفسی چیده و برچیده شود

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

حرفی که نه چون مویز هوش افزاید

بادام صفت پرده بر آن میباید

این شیوه ز پسته باید‌ آموخت که آن

تا مغز نباشدش دهان نگشاید

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

صد شکر که از لطف خداوند مجید

با سبزه و گل ز راه باز‌ آمده  عید

ای یار تو را بکام دل این نوروز

ای دوست ترا مبارک این عید سعید

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

زان داده دو شانه‌ات خدای اکبر

تا بار پدر کشتی و بار مادر

گر این دو نباشند رضا از تو مجوی

اندر دو جهان رضای خود از داور

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

یارب به رسالت رسولان کبار

یارب به مقام و رتبهٔ هشت و چهار

یارب به شهیدان صف کرببلا

ما را نفسی به خویشتن وامگذار

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

از روز ازل هماره تا یوم نشور

از آنچه که دور میزند چرخ یدور

یکدور غرض ز آن همه دور است آنهم

دوری که در آن دور علی کرد ظهور

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

چونراحت خویش خواهی از زحمت غیر

هشدار که کافری تو در کعبه و دیر

چونراحت غیرخواهی از زحمت خویش

مسلم شدی و عاقبتت گشت بخیر

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱ - این رباعی اثر طبع رضا صغیر متخلص به سعید میباشد

 

روسوی حقیقت کن و بگذر ز مجاز

یعنی که مبر بسوی کس دست نیاز

با غیر خدا مگوی راز دل خویش

چون نیست بغیر او کسی محرم راز

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

جان عشق و محبت است جانرا بشناس

حق بیخودی است این بیانرا بشناس

هرجا من و ما ز در درآید نفس است

با این دو نشان خاص آنرا بشناس

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

من دیده به احسان علی دارم و بس

سر در خط فرمان علی دارم و بس

هرکس زده دست خود بدامان کسی

من دست بدامان علی دارم و بس

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱ - در مسافرت بمشهد گفته شد

 

از دیدن آفتاب در خطهٔ طوس

چندیست که گشته‌اند مردم مأیوس

خورشید به ابر گشته پنهان گوئی

گردیده خجل ز طلعت شمس شموس

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

ای میر حجازی ای شه خطهٔ طوس

ای روی تو در سپهر دین شمس شموس

خواهم که ز راه لطف دستم گیری

یعنی ز کرم بخوانیم بر پا بوس

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۶۴۰۵
۶۴۰۶
۶۴۰۷
۶۴۰۸
۶۴۰۹
۶۴۵۴