مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۰ - رجوع کردن به قصهٔ آن شخص کی به او گنج نشان دادند به مصر و بیان تضرع او از درویشی به حضرت حق
مرد میراثی چو خورد و شد فقیر
آمد اندر یا رب و گریه و نفیر
خود کی کوبد این در رحمتنثار
که نیابد در اجابت صد بهار
خواب دید او هاتفی گفت ، او شنید
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۱ - رسیدن آن شخص به مصر و شب بیرون آمدن به کوی از بهر شبکوکی و گدایی و گرفتن عسس او را و مراد او حاصل شدن از عسس بعد از خوردن زخم بسیار و عَسی أَنْ تَکْرَهوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ و قوله تعالی سَیَجْعَلُ اللهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً و قوله علیهالسلام اشتدّی ازمّة تنفرجی و جمیع القرآن و الکتب المنزلة فی تقریر هذا
ناگهانی خود عسس او را گرفت
مشت و چوبش زد ز صفرا تا شکفت
اتفاقا اندر آن شبهای تار
دیده بُد مردم ز شبدزدان ضرار
بود شبهای مخوف و منتحس
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة
قصهٔ آن خواب و گنج زر بگفت
پس ز صدق او دل آن کس شکفت
بوی صدقش آمد از سوگند او
سوز او پیدا شد و اسپند او
دل بیارامد به گفتار صواب
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۳ - مثل
گفت با درویش روزی یک خسی
که ترا اینجا نمیداند کسی
گفت او گر مینداند عامیم
خویش را من نیک میدانم کیم
وای اگر بر عکس بودی درد و ریش
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۴ - بازگشتن آن شخص شادمان و مراد یافته و خدای را شکر گویان و سجده کنان و حیران در غرایب اشارات حق و ظهور تاویلات آن در وجهی کی هیچ عقلی و فهمی بدانجا نرسد
باز گشت از مصر تا بغداد او
ساجد و راکع ثناگر شکرگو
جمله ره حیران و مست او زین عجب
ز انعکاس روزی و راه طلب
کز کجا اومیدوارم کرده بود
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۵ - مکرر کردن برادران پند دادن بزرگین را و تاب ناآوردن او آن پند را و در رمیدن او ازیشان شیدا و بیخود رفتن و خود را در بارگاه پادشاه انداختن بیدستوری خواستن لیک از فرط عشق و محبت نه از گستاخی و لاابالی الی آخره
آن دو گفتندش که اندر جان ما
هست پاسخها چو نجم اندر سما
گر نگوییم آن نیاید راست نرد
ور بگوییم آن دلت آید به درد
همچو چغزیم اندر آب از گفت الم
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۶ - مفتون شدن قاضی بر زن جوحی و در صندوق ماندن و نایب قاضی صندوق را خریدن باز سال دوم آمدن زن جوحی بر امید بازی پارینه و گفتن قاضی کی مرا آزاد کن و کسی دیگر را بجوی الی آخر القصه
جوحی هر سالی ز درویشی به فن
رو بزن کردی کای دلخواه زن
چون سلاحت هست رو صیدی بگیر
تا بدوشانیم از صید تو شیر
قوس ابرو تیر غمزه دام کید
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۷ - رفتن قاضی به خانهٔ زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره
مکر زن پایان ندارد رفت شب
قاضی زیرک سوی زن بهر دب
زن دو شمع و نقل مجلس راست کرد
گفت ما مستیم بی این آبخورد
اندر آن دم جوحی آمد در بزد
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۸ - آمدن نایب قاضی میان بازار و خریداری کردن صندوق را از جوحی الی آخره
نایب آمد گفت صندوقت به چند
گفت نهصد بیشتر زر میدهند
من نمیآیم فروتر از هزار
گر خریداری گشا کیسه بیار
گفت شرمی دار ای کوتهنمد
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۹ - در تفسیر این خبر کی مصطفی صلواتالله علیه فرمود من کنت مولاه فعلی مولاه تا منافقان طعنه زدند کی بس نبودش کی ما مطیعی و چاکری نمودیم او را چاکری کودکی خلم آلودمان هم میفرماید الی آخره
زین سبب پیغامبر با اجتهاد
نام خود وان علی مولا نهاد
گفت هر کو را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا آنک آزادت کند
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۰ - باز آمدن زن جوحی به محکمهٔ قاضی سال دوم بر امید وظیفهٔ پارسال و شناختن قاضی او را الی اتمامه
بعد سالی باز جوحی از محن
رو به زن کرد و بگفت ای چست زن
آن وظیفهٔ پار را تجدید کن
پیش قاضی از گلهٔ من گو سخن
زن بر قاضی در آمد با زنان
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۱ - باز آمدن به شرح قصهٔ شاهزاده و ملازمت او در حضرت شاه
شاهزاده پیش شه حیران این
هفت گردون دیده در یک مشت طین
هیچ ممکن نه ببحثی لب گشود
لیک جان با جان دمی خامش نبود
آمده در خاطرش کین بس خفیست
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۲ - در بیان آنک دوزخ گوید کی قنطرهٔ صراط بر سر اوست ای مؤمن از صراط زودتر بگذر زود بشتاب تا عظمت نور تو آتش ما را نکشد جز یا مؤمن فان نورک اطفاء ناری
زآتش عاشق ازین رو ای صفی
میشود دوزخ ضعیف و منطقی
گویدش بگذر سبک ای محتشم
ورنه ز آتشهای تو مرد آتشم
کفر که کبریت دوزخ اوست و بس
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۳ - متوفی شدن بزرگین از شهزادگان و آمدن برادر میانین به جنازهٔ برادر کی آن کوچکین صاحبفراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو رسید از دولت و نظر آن شاه مع تقریر بعضه
کوچکین رنجور بود و آن وسط
بر جنازهٔ آن بزرگ آمد فقط
شاه دیدش گفت قاصد کین کیست
که از آن بحرست و این هم ماهیست
پس معرف گفت پور آن پدر
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۴ - وسوسهای کی پادشاهزاده را پیدا شد از سبب استغنایی و کشفی کی از شاه دل او را حاصل شده بود و قصد ناشکری و سرکشی میکرد شاه را از راه الهام و سر شاه را خبر شد دلش درد کرد روح او را زخمی زد چنانک صورت شاه را خبر نبود الی آخره
چون مسلم گشت بیبیع و شری
از درون شاه در جانش جری
قوت میخوردی ز نور جان شاه
ماه جانش همچو از خورشید ماه
راتبهٔ جانی ز شاه بیندید
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۵ - خطاب حق تعالی به عزرائیل علیهالسلام کی ترا رحم بر کی بیشتر آمد ازین خلایق کی جانشان قبض کردی و جواب دادن عزرائیل حضرت را
حق به عزرائیل میگفت ای نقیب
بر کی رحم آمد ترا از هر کئیب
گفت بر جمله دلم سوزد به درد
لیک ترسم امر را اهمال کرد
تا بگویم کاشکی یزدان مرا
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۶ - کرامات شیخ شیبان راعی قدس الله روحه العزیز
همچو آن شیبان که از گرگ عنید
وقت جمعه بر رعا خط میکشید
تا برون ناید از آن خط گوسفند
نه در آید گرگ و دزد با گزند
بر مثال دایرهٔ تعویذ هود
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۷ - رجوع کردن به قصهٔ پروردن حق تعالی نمرود را بیواسطهٔ مادر و دایه در طفلی
حاصل آن روضه چو باغ عارفان
از سموم صرصر آمد در امان
یک پلنگی طفلکان نو زاده بود
گفتم او را شیر ده طاعت نمود
پس بدادش شیر و خدمتهاش کرد
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۸ - رجوع کردن بدان قصه کی شاهزاده بدان طغیان زخم خورد از خاطر شاه پیش از استکمال فضایل دیگر از دنیا برفت
قصه کوته کن که رای نفس کور
برد او را بعد سالی سوی گور
شاه چون از محو شد سوی وجود
چشم مریخیش آن خون کرده بود
چون به ترکش بنگرید آن بینظیر
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۹ - وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهلترست
آن یکی شخصی به وقت مرگ خویش
گفته بود اندر وصیت پیشپیش
سه پسر بودش چو سه سرو روان
وقف ایشان کرده او جان و روان
گفت هرچه در کفم کاله و زرست
[...]