گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۵ - جواب گفتن انبیا طعن ایشان را و مثل زدن ایشان را

 

ای دریغا که دوا در رنجتان

گشت زهر قهر جان آهنجتان

ظلمت افزود این چراغ آن چشم را

چون خدا بگماشت پردهٔ خشم را

چه رئیسی جست خواهیم از شما

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۶ - بیان آنک هر کس را نرسد مثل آوردن خاصه در کار الهی

 

کی رسدتان این مثلها ساختن

سوی آن درگاه پاک انداختن

آن مثل آوردن آن حضرتست

که بعلم سر و جهر او آیتست

تو چه دانی سر چیزی تا تو کل

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۷ - مثلها زدن قوم نوح باستهزا در زمان کشتی ساختن

 

نوح اندر بادیه کشتی بساخت

صد مثل‌گو از پی تسخیر بتاخت

در بیابانی که چاه آب نیست

می‌کند کشتی چه نادان و ابلهیست

آن یکی می‌گفت ای کشتی بتاز

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۸ - حکایت آن دزد کی پرسیدند چه می‌کنی نیم‌شب در بن این دیوار گفت دهل می‌زنم

 

این مثل بشنو که شب دزدی عنید

در بن دیوار حفره می‌برید

نیم‌بیداری که او رنجور بود

طقطق آهسته‌اش را می‌شنود

رفت بر بام و فرو آویخت سر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۹ - جواب آن مثل کی منکران گفتند از رسالت خرگوش پیغام به پیل از ماه آسمان

 

سر آن خرگوش دان دیو فضول

که به پیش نفس تو آمد رسول

تا که نفس گول را محروم کرد

ز آب حیوانی که از وی خضر خورد

بازگونه کرده‌ای معنیش را

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۰ - معنی حزم و مثال مرد حازم

 

یا به حال اولینان بنگرید

یا سوی آخر بحزمی در پرید

حزم چه بود در دو تدبیر احتیاط

از دو آن گیری که دورست از خباط

آن یکی گوید درین ره هفت روز

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۱ - وخامت کار آن مرغ کی ترک حزم کرد از حرص و هوا

 

باز مرغی فوق دیواری نشست

دیده سوی دانه دامی ببست

یک نظر او سوی صحرا می‌کند

یک نظر حرصش به دانه می‌کشد

این نظر با آن نظر چالیش کرد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۲ - حکایت نذر کردن سگان هر زمستان کی این تابستان چون بیاید خانه سازیم از بهر زمستان را

 

سگ زمستان جمع گردد استخوانش

زخم سرما خرد گرداند چنانش

کو بگوید کین قدر تن که منم

خانه‌ای از سنگ باید کردنم

چونک تابستان بیاید من بچنگ

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۳ - منع کردن انبیا را از نصیحت کردن و حجت آوردن جبریانه

 

قوم گفتند ای نصوحان بس بود

اینچ گفتید ار درین ده کس بود

قفل بر دلهای ما بنهاد حق

کس نداند برد بر خالق سبق

نقش ما این کرد آن تصویرگر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۴ - جواب انبیا علیهم السلام مر جبریان را

 

انبیا گفتند کاری آفرید

وصفهایی که نتان زان سر کشید

و آفرید او وصفهای عارضی

که کسی مبغوض می‌گردد رضی

سنگ را گویی که زر شو بیهده‌ست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۵ - مکرر کردن کافران حجتهای جبریانه را

 

قوم گفتند ای گروه این رنج ما

نیست زان رنجی که بپذیرد دوا

سالها گفتید زین افسون و پند

سخت‌تر می‌گشت زان هر لحظه بند

گر دوا را این مرض قابل بدی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۶ - باز جواب انبیا علیهم السلام ایشان را

 

انبیا گفتند نومیدی بدست

فضل و رحمتهای باری بی‌حدست

از چنین محسن نشاید ناامید

دست در فتراک این رحمت زنید

ای بسا کارا که اول صعب گشت

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۷ - مکرر کردن قوم اعتراض ترجیه بر انبیا علیهم‌السلام

 

قوم گفتند ار شما سعد خودیت

نحس مایید و ضدیت و مرتدیت

جان ما فارغ بد از اندیشه‌ها

در غم افکندید ما را و عنا

ذوق جمعیت که بود و اتفاق

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۸ - باز جواب انبیا علیهم السلام

 

انبیا گفتند فال زشت و بد

از میان جانتان دارد مدد

گر تو جایی خفته باشی با خطر

اژدها در قصد تو از سوی سر

مهربانی مر ترا آگاه کرد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۹ - حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان تا معبد متکبّران باشد کی ائتیا طوعا او کرها

 

که لئیمان در جفا صافی شوند

چون وفا بینند خود جافی شوند

مسجد طاعاتشان پس دوزخست

پای‌بند مرغ بیگانه فخست

هست زندان صومعهٔ دزد و لئیم

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۱ - قصه عشق صوفی بر سفرهٔ تهی

 

صوفیی بر میخ روزی سفره دید

چرخ می‌زد جامه‌ها را می‌درید

بانگ می‌زد نک نوای بی‌نوا

قحطها و دردها را نک دوا

چونک دود و شور او بسیار شد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۲ - مخصوص بودن یعقوب علیه السلام به چشیدن جام حق از روی یوسف و کشیدن بوی حق از بوی یوسف و حرمان برادران و غیر هم ازین هر دو

 

آنچ یعقوب از رخ یوسف بدید

خاص او بد آن به اخوان کی رسید

این ز عشقش خویش در چه می‌کند

و آن بکین از بهر او چه می‌کند

سفرهٔ او پیش این از نان تهیست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۳ - حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود وانس عظیم داشت در نماز و مناجات با حق

 

میر شد محتاج گرمابه سحر

بانگ زد سنقر هلا بردار سر

طاس و مندیل و گل از التون بگیر

تا به گرمابه رویم ای ناگزیر

سنقر آن دم طاس و مندیلی نکو

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۴ - نومید شدن انبیا از قبول و پذیرای منکران قوله حتی اذا استیاس الرسل

 

انبیا گفتند با خاطر که چند

می‌دهیم این را و آن را وعظ و پند

چند کوبیم آهن سردی ز غی

در دمیدن در قفض هین تا بکی

جنبش خلق از قضا و وعده است

[...]

مولانا
 
 
۱
۱۶۸۳
۱۶۸۴
۱۶۸۵
۱۶۸۶
۱۶۸۷
۶۴۶۲