گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۲ - مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مزور و ایشان را شیخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته

 

بهر این گفتند دانایان بفن

میهمان محسنان باید شدن

تو مرید و میهمان آن کسی

کو ستاند حاصلت را از خسی

نیست چیره چون ترا چیره کند

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۴ - صبر فرمودن اعرابی زن خود را و فضیلت صبر و فقر بیان کردن با زن

 

شوی گفتش چند جویی دخل و کشت

خود چه ماند از عمر افزون‌تر گذشت

عاقل اندر بیش و نقصان ننگرد

زانک هر دو همچو سیلی بگذرد

خواه صاف و خواه سیل تیره‌رو

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۶ - نصیحت کردن مرد مر زن را کی در فقیران به خواری منگر و در کار حق به گمان کمال نگر و طعنه مزن در فقر و فقیران به خیال و گمان بی‌نوایی خویشتن

 

گفت ای زن تو زنی یا بوالحزن

فقر فخر آمد مرا بر سر مزن

مال و زر سر را بود همچون کلاه

کل بود او کز کله سازد پناه

آنک زلف جعد و رعنا باشدش

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۸ - مراعات کردن زن شوهر را و استغفار کردن از گفتهٔ خویش

 

زن چو دید او را که تند و توسنست

گشت گریان گریه خود دام زنست

گفت از تو کی چنین پنداشتم

از تو من اومید دیگر داشتم

زن در آمد از طریق نیستی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۹ - در بیان این خبر کی انهن یغلبن العاقل و یغلبهن الجاهل

 

گفت پیغامبر که زن بر عاقلان

غالب آید سخت و بر صاحب‌دلان

باز بر زن جاهلان چیره شوند

زانک ایشان تند و بس خیره روند

کم بودشان رقت و لطف و وداد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۰ - تسلیم کردن مرد خود را به آنچ التماس زن بود از طلب معیشت و آن اعتراضِ زن را اشارات حق دانستن. به نزد عقلِ هر داننده ای هست، که با گردنده گرداننده ای هست

 

مرد زان گفتن پیشمان شد چنان

کز عوانی ساعت مردن عوان

گفت خصم جانِ جان چون آمدم

بر سر جان من لگدها چون زدم

چون قضا آید فرو پوشد بصر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۱ - در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیت‌اند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند

 

موسی و فرعون معنی را رهی

ظاهر آن ره دارد و این بی‌رهی

روز موسی پیش حق نالان شده

نیمشب فرعون هم گریان بده

کین چه غلست ای خدا بر گردنم

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۲ - سبب حرمان اشقیا از دو جهان کی خسر الدنیا و الآخرة

 

چون حکیمک اعتقادی کرده است

کآسمان بیضه زمین چون زرده است

گفت سایل چون بماند این خاکدان

در میان این محیط آسمان

همچو قندیلی معلق در هوا

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۴ - در معنی آنک مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان

 

اهل نار و خلد را بین هم دکان

در میانشان برزخ لایبغیان

اهل نار و اهل نور آمیخته

در میانشان کوه قاف انگیخته

همچو در کان خاک و زر کرد اختلاط

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۶ - مخلص ماجرای عرب و جفت او

 

ماجرای مرد و زن را مَخلَصی

باز می‌جوید درون مُخلِصی

ماجرای مرد و زن افتاد نقل

آن مثال نفس خود می‌دان و عقل

این زن و مردی که نفسست و خرد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۷ - دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن کی درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست

 

مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف

حکم داری تیغ برکش از غلاف

هرچه گویی من ترا فرمان برم

در بد و نیک آمدِ آن ننگرم

در وجود تو شوم من منعدم

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۸ - تعیین کردن زن طریق طلب روزی کدخدای خود را و قبول کردن او

 

گفت زن یک آفتابی تافتست

عالمی زو روشنایی یافتست

نایب رحمان خلیفهٔ کردگار

شهر بغدادست از وی چون بهار

گر بپیوندی بدان شه شه شوی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۹ - هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد به امیرالمؤمنین بر پنداشت آنک آنجا هم قحط آبست

 

گفت زن صدق آن بود کز بود خویش

پاک برخیزی تو از مجهود خویش

آب بارانست ما را در سبو

ملکت و سرمایه و اسباب تو

این سبوی آب را بردار و رو

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۰ - در نمد دوختن زن عرب سبوی آب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب

 

مرد گفت آری سبو را سر ببند

هین که این هدیه‌ست ما را سودمند

در نمد در دوز تو این کوزه را

تا گشاید شه به هدیه روزه را

کاین چنین اندر همه آفاق نیست

[...]

مولانا
 
 
۱
۱۶۶۸
۱۶۶۹
۱۶۷۰
۱۶۷۱
۱۶۷۲
۶۴۶۲