مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۸
الا ای شمع گریان گرم میسوز
خلاص شمع نزدیکست شد روز
خلاص شمعها شمعی برآمد
که بر زنگی ظلمتهاست پیروز
نهان شد ظلم و ظلمتها ز خورشید
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۹
در این سرما سر ما داری امروز
سر عیش و تماشا داری امروز
توی خورشید و ما پیشت چو ذره
که ما را بیسر و پا داری امروز
به چارم آسمان پهلوی خورشید
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۰
ای خفته به یاد یار برخیز
میآید یار غار برخیز
زنهارده خلایق آمد
برخیز تو زینهار برخیز
جان بخش هزار عیسی آمد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۱
ماییم فداییان جانباز
گستاخ و دلیر و جسم پرداز
حیفست که جان پاک ما را
باشد تن خاکسار انباز
ز آغاز همه به آخر آیند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۲
برخیز و صبوح را برانگیز
جان بخش زمانه را و مستیز
آمیخته باش با حریفان
با آب شراب را میامیز
یاد تو شراب و یاد ما آب
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۳
من از سخنان مهرانگیز
دل پر دارم ز خواب برخیز
ای آنک رخ تو همچو آتش
یک لحظه ز آتشم مپرهیز
شیرم ز تو جوش کرد و خون شد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۴
گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
گرچه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز
گرچه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن
بازگرد ای مرغ گرچه خستهای از چنگ باز
چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۵
سوی خانه خویش آمد عشق آن عاشق نواز
عشق دارد در تصور صورتی صورت گداز
خانه خویش آمدی خوش اندرآ شاد آمدی
از در دل اندرآ تا پیشگاه جان بتاز
ذره ذره از وجودم عاشق خورشید توست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۶
عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز
خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز
گر تو یارا عاشقی ماننده این شمع باش
جمله شب میگداز و جمله شب خوش میبسوز
غیر عاشق دان که چون سرما بود اندر خزان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۷
اگر آتش است یارت تو برو در او همیسوز
به شب فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز
تو مخالفت همیکش تو موافقت همیکن
چو لباس تو درانند تو لباس وصل میدوز
به موافقت بیابد تن و جان سماع جانی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۸
سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت باز
مرغ دلم ز سینه پریدن گرفت باز
مرغی که تا کنون ز پی دانه مست بود
درسوخت دانه را و طپیدن گرفت باز
چشمی که غرقه بود به خون در شب فراق
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۹
یا مکثر الدلال علی الخلق بالنشوز
الفوز فی لقایک طوبی لمن یفوز
من آتشین زبانم از عشق تو چو شمع
گویی همه زبان شو و سر تا قدم بسوز
غوغای روز بینی چون شمع مرده باش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۰
ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز
تا که ببینند خلق دبدبه رستخیز
دوش مرا شاه خواند بر سر من حکم راند
در تن من خون نماند خون دل رز بریز
با دل و جان یاغیم بیدل و جان میزیم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۱
برای عاشق و دزدست شب فراخ و دراز
هلا بیا شب لولی و کار هر دو بساز
من از خزینه سلطان عقیق و در دزدم
نیم خسیس که دزدم قماشه بزاز
درون پرده شبها لطیف دزدانند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۲
به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز
که گر تو روی بپوشی کنیم ما رو باز
دمی که شعشعه این جمال درتابد
صد آفتاب شود آن زمان سیاه و مجاز
کسی شود به تو غره که روی دوست ندید
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۳
برو برو که نفورم ز عشق عارآمیز
برو برو گل سرخی ولیک خارآمیز
مقام داشت به جنت صفی حق آدم
جدا فتاد ز جنت که بود مارآمیز
میان چرخ و زمین بس هوای پرنورست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۴
عشق گزین عشق و در او کوکبه میران و مترس
ای دل تو آیت حق مصحف کژ خوان و مترس
جانوری لاجرم از فرقت جان میلرزی
ری بهل و واو بهل شو همگی جان و مترس
چون تو گمانی ابدا خایفی از روز یقین
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۵
سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بس
گرچه ملول گشتهای کم نزنی ز هیچ کس
چونک رسول از قنق گشت ملول و شد ترش
ناصح ایزدی ورا کرد عتاب در عبس
گر نکنی موافقت درد دلی بگیردت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۶
سوی لبش هر آنک شد زخم خورد ز پیش و پس
زانک حوالی عسل نیش زنان بود مگس
روی ویست گلستان مار بود در او نهان
جعد ویست همچو شب مجمع دزد و هر عسس
کان زمردی مها دیده مار برکنی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۷
نیم شب از عشق تا دانی چه میگوید خروس
خیز شب را زنده دار و روز روشن نستکوس
پرها بر هم زند یعنی دریغا خواجهام
روزگار نازنین را میدهد بر آنموس
در خروش است آن خروس و تو همی در خواب خوش
[...]